پژوهش های خارجی:. 23

فصل سوم

روش تحقیق

روش تحقیق. 28

متغیرهای پژوهش. 28

متغیر مستقل. 29

متغیر وابسته. 29

متغیر مداخله گر (میانجی). 29

طرح و روش پژوهش:. 29

تحقیق همبستگی:. 30

مطالعه همبستگی دومتغیر:. 30

تحلیل رگرسیون:. 30

تحلیل ماتریس همبستگی یا کوواریانس:. 30

جامعه آماری:. 30

حجم نمونه. 31

روش جمع آوری اطلاعات. 31

چگونگی سنجش روایی وپایایی پژوهش. 32

روایی. 32

پایایی. 32

فصل چهارم

نتیجه گیری و پیشنهادات

نتیجه‌گیری. 34

پیشنهادات. 36

فهرست منابع. 37

 

 

موضوع: روابط بین سبک مدیریت وبا نوآوری

مقدمه:

درعصر حاضر تلاشهای بسیاری که درزمینه ساختاردهی ومهندسی مجدد فرآیندها و همچنین کاهش هزینه ها به منظور کسب سودآوری ,توسط شرکت ها انجام گرفته است .اینک نوبت این است تابسیاری از آنها به تجدید سبدمحصولات خود ازطریق ایجاد نوآوری بپردازند.دراین راستاخلاقیت وتولید افکار واندیشه های نو توسط مدیران وکارکنان سازمانی ازاهمیت ویژه ای برخوردارشده وجایگاه والایی رادرسازمان به خوداختصاص داده است.امروزه سازمان هایی موفق هستند ومی توانند دردنیای پررقابت ادامه حیات بدهند که دائما افکارواندیشه های جدیدرا درسازمان کاربردی سازند.این امر توسط مدیران وکارکنان خلاق امکان پذیر است اماآیا شرکت هاشرایط ومحیط مورد نیاز راایجاد می کنند؟

آیا آنها با اهرمهای مناسب جهت بهینه ساختن موفقیت نوآوری آشنایی دارند؟

نقش مدیریت دانش به عنوان یک اهرم کلیدی درایجاد نوآوری موردتاکیدقرارگرفته وباهدف موفقیت خلاقیت ,ضمن استنادبر تحقیقات انجام شده دراین حیطه ,ابعادمرتبط دانش ضمنی ومدیریت نوآوری درسازمان هاخواهد داشت.سپس رابطه بین مولفه های مدیریت دانش و نوآوری رادرسازمان بررسی خواهدکرد ودرنهایت به ادبیات پژوهش مرتبط باموضوع پژوهش پرداخته خواهد شد.

هدف :این تحقیق درنظردارد به بررسی موضوع رابطه بین سبک مدیریت وبانوآوری بپردازد.

 

فصل اول

 

کلیات تحقیق

 

بیان مسئله

امروزه سازمانهای کشوربه مانند سایرسازمانهای جهان ناگزیرندتا با دیگرسازمان هاچه درداخل وچه درخارج کشور بهه رقابت بپردازند تابتواننددر محیط کسب وکار باقی بمانند.ازاین روآنها بایدبتوانند دست کم دریک زمینه برتر ازرقبای خودبوده و نست به آنها مزیتی داشته باشند تامشتریان رانسبت به خودمتقاعدسازند.به عبارت دیگر آنهاچاره ای ندارتد جزاینکه نوآور باشند.(بیهات 2001)

درپژوهش حاضر فرض برآن است که مدیریت دانش یکی ازراههای غیرقابل اغماض برای دستیابی به نوآوری است یعنی هرسازمانی که قادربه دانش آفرینی نباشدیااینکه نتواند دانش موجودرا جهت بهره برداری ازآن درحال وآینده سازمان دهی ودرنهایت مدیریت کند به احتمال بسیارزیاد نمی توان انتظار نوآوری داشت چراکه چنین سازمانی نه تنهاقادربه استفاده از دانسته هایش نیست بلکه به احتمال فراوان بصورت پیاپی اقدام به دوباره کاری نموده ,دقت وانرژی ازدست

یک مطلب دیگر :

تحقیقات آفکام نشان می دهد: کودکان تفاوت تبلیغات گوگل و نتایج جستجو را نمی دانند

 خواهدداد.پرواضح است سازمانی که نوآور نباشد درمحیط کسب وکار متغیر امروزی شانس زیادی درمقابل رقبانخواهدداشت(فراپائولو 2006)

مدیریت دانش شیوه شناسایی ,دراختیارگرفتن ,سازمان دهی وپردازش اطلاعات جهت خلق دانش می باشد که پس ازآن توزیع می شود سپس دردسترس دیگران قرارمی گیرد تابرای خلق دانش بیشتراستفاده شود.(رادینگ[1]1383, ص32)

مدیریت دانش نوعی فن آوری است که بردانش تاکییددارد وبرآن است تااز طریق به کارگیری موثردانش به حل مشکلات بپردازد(جی میکائیل و جرالداس3,1383)

ازمهمترین عللی که موجب شده تا سازمانها به موضوع مدیریت دانش تمایل نشان دهند آن است که مدیریت دانش (عبدالکریمی ,1385)

-موجب افزایش بهره وری و سوددهی می شود.

– همکاری را تقویت می نماید وموجب بروز ورشد خلاقیت و نوآوری می شود.

– موجب تسهیل اشتراک اطلاعات بین کارکنان می شود.

– توان سازمان برای مقابله با پدیده تورم اطلاعات افزایش می دهد

برای اینکه نوآوری درسازمان رخ دهددرابتدا لازم است که مدیران ازدانش لازم درخصوص عوامل داخلی وخارجی که سازمان راتحت تاثیرقرار می دهد برخوردار باشند.ثانیا دانش بایستی آزادانه درسرتاسرسازمان جریان یابد هرچه انتشار بهترصورت گیرداحتمال نوآوری بیشتراست.زیرا افراد بیشتری درسطوح ودوایرمختلف سازمان درمعرض دانش جدید بیشتری  قرارمی گیرند که بادانش فعلی آنهاتعامل می نماید.

سرانجام یک سازمان باید پاسخ گوباشد درواقع نوآوری نوعی پاسخ است.بنابراین هرچه سازمان پاسخگو وچابکتر باشد احتمالا نوآورتر است.پژوهش حاضربر آن است که رابطه بین مولفه مدیریت دانش و نوآوری رادرسازمان مورد بررسی قراردهد .

درحالی که ارتباط بین مولفه های مدیریت دانش بانوآوری ازنظر شهودی بدیهی به نظررسیده وبه کرات درادبیات موجودپیشنهاد شده ,پژوهش های کاربردی محدودی دراین زمینه صورت پذیرفته است درنتیجه شواهدتجربی اندکی موجود است تاچنین نتیجه ای راتوجیه سازد.

دراین راستا محقق باانتخاب این موضوع تلاش کرده تا به نوبه خود سهم اندکی درفراهم آوردن چنین شواهدی ایفاکند.پیاده سازی مدیریت دانش درهرسازمان مستلزم وجودزمینه هایی استکه این زمینه ها اعم ازاینکه,فنی یاعلمی باشند ,بایستی به وجودآیند.زمینه های فنی رامی توان مانند رایانه وشبکه های ارتباطی وزمینه های علمی رامثل فرآیندجمع آوری وذخیره دانش مورد نیازسازمان درنظرگرفت.به هرحال بررسی ومطالعه این زمینه هاجهت ایجاد سیستم مدیریت دانش وضرورت تشکیل وایجاد مدیریت دانش گام گام نخست محسوب می شود .

ضرورت استفاده ازآنها ودرواقع استفاده ازپیرفت هادربسترهای مختلف علوم ازجمله مدیریت دانش,ازمهمترین ضرورت های توسعه وپیشرفت یک جامعه وسازمانهای آن محسوب می شوند.ازاین نظرمی توان ,پیاده سازی مدیرت دانش راگامی درجهت توسعه وارتقای هرسازمانی ازجمله سازمان موردمطالعه دانست.

ازمحدودپروژه هایی که درباره رابطه بین مولفه های مدیریت دانش و نوآوری صورت گرفته جنی داروش[2] است که درسال 2005درنیوزیلند وپژوهش پانگ لولیو ودیگران درسال 2009درتایوان صورت گرفته وپژوهش حاضرنیز ازآنها اقتباس شده است.

حال می خواهیم بدانم که آیا بین سبک مدیریت وبا نوآوری رابطه ای وجوددارد ؟واینکه آیا نوآوری در سازمان به ….کافی مدیران ارتباطی دارد؟

اهمیت و ضرورت تحقیق

سیستم‌های سنتی مدیریت ، عموماً به دلیل فقدان ویژگی‌های کاربردی- بازخوردی مورد نیاز برای حل مسائل مغز افزاری و دستیابی به اهداف سازمان‌ها ، فاقد توانایی و کارایی لازم در زمینه ایجاد بازارهای دانش/ تجربه در سطوح مختلف بوده و نتیجه مستقیم آنها کم‌دانشی ، بی‌تجربگی و عدم خلاقیت و نوآوری کارکنان و بدنبال آن عدم پویایی و کارایی سازمان است.جریان یک‌سویه مدیریتی ، یادگیری ، مواد آموزشی غیرمرتبط و ایستا، انتزاعی بودن آموزه‌ها (ارتباط ضعیف آموزه با عمل یا رفتار مورد انتظار) ، اثربخشی بسیار اندک و گاه درحد صفر رفتار مدیران، قطع جریان آموزش پس از اجرای آزمون (عدم استمرار و تکمیل) ، سیستم نامناسب ارزش‌گذاری و نظارت ، ناهمراستایی آموزش و اهداف سازمانی ، بی‌توجهی به پرورش استعدادها و مهارت‌های نوین، نمونه‌هایی از کاستی‌های این نوع نظام‌های مدیریت سنتی به شمار می‌آیند.

حال اگر مقصد نهایی و محل مصرف خروجی‌های هر نوع سیستم مدیریت مدرن را حیطه‌های گوناگون بدانیم و این فرض نه‌چندان بی‌ریشه را بپذیریم که وظیفه‌غایی چنین نظامی: شکل‌دهی، تجهیز و آماده‌سازی نیروی انسانی اندیشمند، ماهر، خلاق، ایده‌پرداز و پاسخگوست، لاجرم می‌بایستی بپذیریم که نیروی انسانی شاغل در سازمان‌های کنونی نیز علی‌القاعده باید دارای همین ویژگی‌های به ظاهر آرمانی، اما بسیار منطقی و ممکن باشند تا بتوانند در شرایط به شدت متغیر و رقابتی عصر دانش‌مداری و تجارت آزاد، پایه‌های بقای بنگاه‌های خویش را محکم و پایدار نگه دارند.

آیا سازمان‌های ما دست‌کم از لحاظ فلسفه، رویکردها، اهداف، برنامه‌ها، رویه‌های اجرایی و اثربخشی یادگیری از چنین وضعیتی در حوزه امور آموزش خود، برخوردارند؟ آیا پیش‌بینی تشکیلات هزینه بر امور آموزش در سازمان‌ها، صرفاً نوعی پیاده‌سازی تطابق لازم برای دریافت انواع گواهینامه‌ها و استانداردهای بین‌المللی و یا ایجاد شخصیت اسمی و تبلیغی در زمینه دانش‌محوری آنهاست؟ آیا نیازهای شغلی، تطابق دانش و تجربه با وظایف محوله، توانایی‌های نظریه‌سازی و ایده‌پردازی، اندیشه و رفتار خلاقانه، مهارت‌های حل مسئله و رفع بحران و… علت اصلی ایجاد امور آموزش در سازمان‌های پیشرو و دانشی نیست؟ برای رسیدن به این نوع سیستم و نظام مدیریتی نوین که بزرگ‌ترین سرمایه سازمان‌های برتر را تشکیل میدهند ، چه کاری را باید از کجا و با کدام راهکارها و خصوصیات مشخص، آغاز کرد؟

فرضیات

 

فرضیه اصلی اول:

« بین مولفه های مدیریت دانش ونوآوری درسازمان رابطه وجوددارد.

فرضیه های فرعی فرضیه های اصلی:

-دانش آفرینی بانوآوری رابطه دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...