- افسانه های هزار و یک شب، چگونه به کمک نظام نشانهای طلسم و افسون، رمزگذاری و رمزگشایی میشود و تأثیر این عناصر، به عنوان یک جزء؛ بر دیگر عناصر داستان از جمله رخدادها و شخصیتهای داستانی، به عنوان یک کل؛ در نشانه شناسی ساختارگرایانه چگونه است؟
- افسانه های هزار و یک شب در دوره های تاریخی، از رهگذر نشانه شناسی طلسم و افسون به عنوان روش بررسی تحلیلی؛ با چه تغییراتی مواجه شده و چگونه به قلمروی برخاسته از فرهنگ و باورهای مردم جوامعی بدل گشته اند، که در شکل گیری کنونی آن سهیم و دخیل بوده اند؟
- افسانه، بخشی از داستانها و حکایاتی است که بر پایۀ وقایع غیر واقعی و خیالی بوجود آمده و از پس این عناصر خیالی و در دنیایی کاملاً غیر واقعی، به بیننده، شنونده و خوانندۀ خود پندهای اخلاقی می دهد و آنها را با حقایق زندگی آشنا می کند. طلسم و افسون نیز، در دنیای قصه ها عناصری هستند که به محض ظهور در دنیای داستان، به مخاطب خود می گویند که با دنیایی خیالی مواجه است. با توجه به دو واژۀ افسون و افسانه، که هر دو اشاره به خیال و عدم واقعیت دارند می توان نتیجه گرفت که داستانها و حکایاتی در قلمروی افسانه قرار می گیرند که صورتی از طلسم و افسون را در خود داشته باشند.
- بر پایۀ نشانه شناسی ساختارگرایانه، عنصری که مورد بررسی قرار می گیرد به مثابۀ یک جزء تلقی شده و پایه و اساس این بررسی بر روی بررسی آن عنصر به عنوان یک جزء و ارتباط آن با دیگر اجزاء و در نهایت، با کل ساختار می باشد. بر این اساس، طلسم و افسون به عنوان یک جزء از اجزای سازندۀ افسانه های هزار و یک شب تلقی شده و با بررسی آن در فضای داستان، رمز گشایی و شناخت عملکرد آن در محیط داستانی و ارتباط آن با دیگر اجزا چون فضا، شخصیت و نقاط عطف
- داستان، می توان به تحلیلی از کل ساختار افسانه رسید.
- در واقع خواسته ها، آرزوها و نیازهای مشترک بین انسانها باعث شده است تا بسیاری از عناصر داستانی بتوانند به راحتی خود را با شرایط زمان و مکان وفق داده و با همۀ تغییراتی که در روساخت ممکن است داشته باشند، به حیات خود ادامه دهند و به مثابۀ پلی میان فرهنگهای مختلف باشند. بسیاری از واقعیات و اتفاقات تاریخی را می توان از دل همین افسانه ها و عناصر سازندۀ آنها که از مهمترینشان همین بحث طلسم و افسون می باشد؛ بیرون کشید و هزار و یک شب به عنوان گنجینه ای که تمدنهای شرق و غرب را به هم پیوند داده، از این قاعده مستثنی نیست. بررسی تغییرات انواع طلسم و افسون موجود در افسانه ای آن، گواه این ادعاست.
1- 4 اهداف تحقیق:
هدف از تحقیق در مورد طلسم و افسون در داستانهای هزار و یک شب، به عنوان نمونه ای بی نظیر و غنی از ادبیات کشورمان؛ این است که بدانیم این عناصر چگونه با زبانی رمزگونه وارد دنیای افسانه ها گشته و چه کاربردی دارند. پرداختن به طلسم و افسون، به عنوان یکی از اساسی ترین نشانه های موجود درافسانه ها و رمزگشایی آنها می تواند به مثابۀ دنبال کردن رد پاهایی باشد که از گذشته تا حال در میان مردم، باورها و اعتقادات آنها حضور داشته است. اهداف این پژوهش را به دو بخش می توان تقسیم کرد:
الف- هدف اصلی: هدف اصلی این پژوهش، یافتن و بیرون کشیدن عناصر طلسم و افسون در میان حکایات هزار و یک شب، دسته بندی و پیدا کردن جایگاه آن در افسانه و ارتباط آن به عنوان یک جزء با دیگر اجزای داستان از جمله شخصیتها و حوادث و در نتیجه تأثیر آن در کل ساختمان افسانه می باشد.
ب- هدف جنبی: بررسی گونه های طلسم و افسون و یافتن مشابه آنها در دنیای خارج از داستان، و یافتن ردپای فرهنگهای مختلفی است که بر بدنۀ اصلی آن ملحقاتی را، با توجه به ذوق و قریحه و باور و اعتقاد مردم عصر خود؛ افزوده اند.
1- 5 روش تحقیق:
این پایان نامه بیشتر ، عنوانی پژوهشی در زمینۀ بررسی نشانه شناسانۀ طلسم و افسون در داستانهای هزار و یک شب می باشد. با توجه به اینکه مستندات مربوط به این موضوع، بیشتر در میان کتابها و مقالات موجود در نشریات و سایتهای اینترنتی موجود است، لذا تحقیق در مورد آن بصورت کتابخانه ای انجام خواهد شد. حوزۀ تحقیق بیشتر پیرامون سه مبحث اصلی یعنی نشانه شناسی، طلسم و افسون در باورهای عامیانه و در افسانه ها و بررسی آنها در هزار و یک شب می باشد.
– 6 برنامۀ زمان بندی در ارائۀ تحقیق:
1 – بررسی تحقیقات و پژوهشهای انجام شده در باب نشانه شناسی ادبیات ایران، در حوزۀ قصه ها و افسانه های عامیانه؛ یک ماه.
2- بررسی مستندات مربوط به طلسم و جادو و جایگاه آن در میان فرهنگ و باور مردم، یک ماه.
3 – خواندن داستانهای هزار و یک شب و بررسی عناصر طلسم و افسون در میان آنها، یک ماه.
4 – نگارش فصلهای پایان نامه با توجه به تحقیقات و جمع آوری اطلاعات و اثبات فرضیۀ ارائه شده، دو ماه.
1-7دامنۀ تحقیق
دامنۀ تحقیق این رساله حدود بیست حکایت اصلی و فرعی را در بر گرفته و در انتخاب آنها سعی بر این بوده که نکات زیر مورد توجه قرار گیرد:
- داستانها از بین حکایاتی انتخاب شود که بیشترین وجه طلسم و افسون را دارد.
- از بررسی داستانهایی که در آن کرامات الهی و قرآن و ادعیۀ قرآنی وجود دارد، تا جاییکه حوزۀ افسانه به تعریفی که عنوان می گردد وجود نداشته باشد؛ پرهیز شده است.
- یک مطلب دیگر :
- فروشگاه آرتین فایل
- سعی بر آن بوده که اصل تنوع در نوع طلسم و افسونهای به کار رفته در حکایات حفظ شده و از تکرار جلوگیری شود.
2-1 در آمدی بر نشانه شناسی
در این بخش، ابتدا به مقولۀ ساختارگرایی و زبانشناسی اشاره می گردد که علم نشانه شناسی برخاسته از آن و در واقع، زیر مجموعۀ این بحث کلی قرار می گیرد. سپس نشانه شناسی از باب معنی کلمه بررسی می شود و در ادامه، به الگوهای اصلی و دیدگاههای چند تن از بزرگان این علم اشاره می گردد. هدف از پرداخت به این فصل، مطرح نمودن علم نشانه شناسی و قابلیت آن در تحلیل انواع اشکال هنری، بویژه متن می باشد. هدف این رساله نشانه شناسی طلسم و افسون در افسانه های هزار و یک شب است و از این باب، بررسی علم نشانه شناسی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
2-2 ساختارگرایی[1]
برا رسیدن به آغازگاه ساختارگرایی، بیشك باید به اصلیترین منبع آغازین آن از لحاظ تاریخی یعنی نظریه ” پوئتیك [2]” یا فن شعر ارسطو، و نیز رسالۀ فن شاعری هوراس بازگشت. وقتی ارسطو بیان می دارد که به حكم ضرورت، در تراژدی شش جزء وجود دارد كه تراژدی از آنها تركیب مییابد و ماهیت آن بدان شش چیز حاصل میگردد، به واقع كاری جز استخراج اجزاء تراژدی و یافتن سازههای سازندۀ آن نمیكند. [3]
« ساختارگرایی به سال 1930 دردانشگاه پراگ توسط موکاروفسکی، هانزل و عده ای دیگر ازدانشجویان بنیان گذاری شد. » ( جلالی مقدم، 1384: 53 )
“ژان پیاژه “، روانشناس؛ درآخرین اثرهایش که به ساختارگرایی متمایل است می نویسد: « ساختار، بیان یک کلیت است. یعنی اجزاء آن دارای هماهنگی و همبستگی درونی است. درتحلیل نهایی، اجزاء یک ساختار دیگر زندگی و تکامل مستقل ندارند. آنها چون درون ساخت یا نظام جای می گیرند کارکردهای تازه می یابند که این کارکردها تابع قاعده ها و قواعد خاصی هستند که همین قوانین، الگوهای ساختاری را تعیین می کنند. آنها هم چنین اعتقاد دارند، زبان یکی ازمهمترین ساختارهای آفریدۀ آدمی است که قدرت تبدیل شماری از الگوهای بنیادین را به انواع بسیار زیاد دارد .» (احمدی، 1387: 320 )
ساختارگرایی، یکی از مکاتب نظری انسان شناسی است که نمونه های متفاوتی از آن وجود داشته است اما عمدتاً آن را به ساختار-کارکردگرایی ( کارکردگرایی ساختاری ) درانسان شناسی اجتماعی بریتانیا و ساختارگرایی انسان شناسی فرانسه تقسیم می کنند و دو چهرۀ بارز آن ” رادکلیف براون[4] ” و ” کلود لوی استراوس[5] ” را در رأس هر یک از آنها قرار می دهند.
« نقطۀ حرکت تفکر ساختاری لوی استراوس در باور او به وجود فرآیندها و مکانیسمهای مشابه در اندیشۀ انسان است. این فرآیند خارج از زمان و مکان قرار می گیرد، یعنی در زمان های متفاوت و در مکان های متفاوت تغییری نمی کند. البته این ساختار به باور لوی استراوس، عمیق ترین ساختارهای ذهنی انسان هستند که ساختاری دیگر بر فراز آنها فرو نشسته است. در حقیقت استراوس ساختارهای اجتماعی را به لایه های زمین شناسی تشبیه می کند که در آنها هر لایه، لایۀ زیرین و کهن تر را پوشش می دهد. بنابر این هر اندازه به عمق بیشتری برویم، در بعد زمانی نیز بیشتر به عقب بازگشته ایم و به هستۀ مرکزی و منشاء نزدیک شده ایم. » ( تاج مهر،1386 : 80 )
مهمترین محور در هرگونۀ ساختارگرایی، مقابله با اندیشۀ ” ذره گرا[6] ” است یعنی تحلیل هایی که پدیدۀ اجتماعی را همچون ذرۀ اتمی منفک از پیرامون آن مورد بررسی شناخت و تحلیل قرار می دهند. در حالیکه در اندیشۀ ساختارگرا، هیچ پدیده ای را نمی توان بصورت ذره از متن و زمینۀ آن جدا کرد و مورد مطالعه و بررسی قرار داد. بنابر این در نهایت آنچه می تواند مورد مطالعه قرار گیرد نه مستقیماً خود پدیده، بلکه ” نظام[7] ” یا ” الگویی[8] ” است که پدیدۀ مورد نظر، جزئی از آن به حساب می آید.
« مفهوم ساخت و ساختار در ابتدا به معنی ساختار بیرونی ( روساخت ) یعنی شکل قابل رؤیت و مشاهدۀ مستقیم به کار می رفت اما این مفهوم به تدریج به ساختار درونی ( ژرف ساخت ) نیز تعمیم یافت. ساختار درونی، برخلاف ساختار بیرونی؛ مستقیماً قابل مشاهده نیست بلکه صرفاً از طریق پیامدها و نتایج آن درک می شود. » ( سلیمیان، 1384: 18 )
در طبقه بندی ساختارگراها، آنها را بر اساس دیدگاهشان می توان به چهار دستۀ زیر طبقه بندی کرد:
[چهارشنبه 1399-07-30] [ 04:09:00 ق.ظ ]
|