آموزش مهارت های کاربردی




جستجو



 



پیشرفت تحصیلی:

تعریف پیشرفت تحصیلی

دیدگاه های مختلف درباره پیشرفت تحصیلی:

عوامل موثر در پیشرفت تحصیلی:

سازگاری اجتماعی:

عوامل موثر بر سازگاری اجتماعی:

شرایط تحصیلی:

هوش:

گروه همسالان:

نظریه ها و دیدگاه های سازگاری اجتماعی:

دیدگاه روان پویایی:

دیدگاه یادگیری اجتماعی:

دیدگاه تحولی:

دیدگاه زیستی:

دیدگاه اجتماعی- فرهنگی:

ارتباط حیطه های مختلف زندگی فرد با مهارتهای زندگی

ارتباط نظریه های مشاوره با مهارت های زندگی

برنامه آموزش مهارت های زندگی:

خود توانمندسازی از طریق آموزش مهارت های زندگی

طبقه بندی مهارت های زندگی

1-مهارت های بین فردی/ روابط انسانی:

2-مهارت های حل مسئله/ تصمیم گیری:

مهارت های مربوط به سلامت جسمانی/ حفظ سلامتی:

 

اهمیت آموزش مهارت های زندگی در مدارس:

پیشینه تحقیقات پژوهش

 

 

فصل سوم:

(روش و تحقیق)

اهمیت آموزش مهارت های زندگی در مدارس:

پیشینه تحقیقات پژوهش

جامعه آماری:

ابزارهای تحقیق:

آزمون عزت نفس كوپراسمیت

آزمون اضطراب- حالت- صفت (STAI)

مقیاس رفتار سازگارانه وایلند

چگونگی اجرای آزمونها

نحوه اجرای آزمایش

نحوه اجرای آزمایش:

روش های آماری پژوهش:

روش های آماری توصیفی:

روشهای آمار استنباطی:

 

فصل پنجم:

مقدمه:

تبیین یافته های آماری

فرضیه (1)

فرضیه (2):

فرضیه (3):

فرضیه 4:

فرضیه 5:

تبیین یافته های جانبی

بحث ونتیجه گیری كلی:

مشكلات و محدودیت های پژوهش

پیشنهادات:

چكیده:

هدف اصلی پژوهش حاضر، بررسی تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر عزت نفس، سازگاری اجتماعی، پیشرفت تحصیلی، اضطراب حالت و اضطراب صفت دانش آموزان دختر سال اول دوره دبیرستان است.

فرضیات پژوهش عبارتند از:

  • گذراندن درس مهارت های زندگی، عزت نفس دانش آموزان را افزایش می دهد.
  • گذراندن درس مهارت های زندگی، سازگاری اجتماعی دانش آموزان را سبب می‌شود.
  • گذراندن درس مهارت های زندگی، موجب پیشرفت تحصیلی دانش آموزان می‌شود.
  • گذراندن درس مهارت های زندگی، سطح اضطراب حالت دانش آموزان را كاهش می دهد.
  • گذراندن درس مهارت های زندگی، سطح اضطراب صفت دانش آموزان را كاهش می دهد.

به همین منظور از بین 360 نفر دانش آموز دختر سال اول دوره دبیرستان، 60 نفر دانش آموز، بطور تصادفی، انتخاب شدند. سپس با آرایش تصادفی به دو گروه آزمایشی و كنترل تقسیم شدند.

پس از این كه، پیش در گروه آزمایشی و كنترل اجراء شد. گروه آزمایشی، آموزش مهارت های زندگی را به مدت 16 هفته و هفته ای یك جلسه دریافت نمود. پس از اتمام دوره آموزش، پس آزمون در دو گروه آزمایشی و كنترل اجرا گردید.

نتایج پژوهش حاضر به شرح زیر است:

 

یک مطلب دیگر :

 
 
  • پس از گذراندن درس مهارت های زندگی، عزت نفس دانش آموزان، بطور معنادار افزایش پیدا كرده است.
  • پس از گذراندن درس مهارت های زندگی، سازگاری اجتماعی دانش آموزان بطور معنادار افزایش پیدا كرده است.
  • پس از گذراندن درس مهارت های زندگی، پیشرفت تحصیلی دانش آموزان بطور معنادار بیشتر شده است.
  • پس از گذراندن درس مهارت های زندگی، سطح اضطراب حالت دانش آموزان بطور معنادار كاهش پیدا كرده است.
  • پس از گذراندن درس مهارت های زندگی، سطح اضطراب صفت دانش آموزان بطور معنادار كاهش پیدا كرده است.
  • بین وضعیت اشتغال پدران با اضطراب حالت و عزت نفس دانش آموزان ارتباط معنادار وجود دارد.
  • بین سطح تحصیلات والدین با عزت نفس دانش آموزان ارتباط معنادار وجود دارد.
  • بین ترتیب تولد دانش ، اضطراب حالت، اضطراب صفت و عزت نفس دانش آموزان ارتباط معنادار وجود دارد.

مقدمه:

زندگی بشر تحت تاثیر تغییرات وسیع صنعتی، اجتماعی، فرهنگی، دچار تحول شده است. شمار زیادی از افراد قادر نیستند بین محركهای متنوع بیرونی ونیروهای متعارض درونی توازون ایجادكنند ودر فرایند رشد موزون و همه جانبه كه همانا هدف اصلی تعالی انسان است، دچار مشكل می شوند. بدیهی است كه كودكان ونوجوانان به سبب بی تجربگی و نا آگاهی از مهارتهای بازدارنده و تسهیل كننده، اصلاحی، بیشتر در معرض آسیبهای جدی درونی و اجتماعی هستند. دانش آموزانی كه مهارتهای مقابله با موقعیتهای تنش زا را ندارند، به نوعی مقهور آنها خواهند شد و بدین ترتیب مستعد اختلالات روانی، عاطفی، افسردگی، اضطراب و احتمالاً مصرف مواد مخدر و رفتارهای ضد اجتماعی خواهند شد این دانش آموزان در فرایند تصمیم گیری نیز دچار مشكل می‌شوند.

بنابراین با توجه به نقش مهم مدارس در تامین بهداشت روانی دانش آموزان، برنامه آموزش مهارتهای زندگی، روش موثری در جهت رشد شخصیت سالم دانش آموزان و تامین بهداشت روانی دانش آموزان است.

آموزش مهارتهای زندگی، نوعی كوشش است كه در سایه آن نوجوانان ترغیب می شوند تا خلاقیت خود را به كار گیرند و به طور خود جوش راههای موثر را برای حل تعارضات و مشكلات زندگی خود بیابند.

به نظر می رسد آموزش مهارت‌های زندگی گام موثری در این جهت باشد كه استعدادها و توانمندیهای دانش آموزان بكار گرفته شود تا خود فعالانه سر نوشت خویش را بدست گیرند و انتخاب گر باشند. ضمناً فرایند خود باوری در نوجوانان مسیر درست خود را طی كرده و نوجوان ضمن استفادة درست از مهارت ها، مسئولیت اعمال و احساسات خود را می پذیرد و مهارتهای لازم را برای اتخاذ تصمیم های مهم زندگی كسب می كند.

بیان مسئله

كودكان و نوجوانان به دلیل تجربه ناكافی وعدم آگاهی از مهارتهای لازم از جمله آسیب پذیرترین قشر از اقشار اجتماعی هستند و به رغم انرژی واستعدادهای بالقوه و سرشار، آنها از چگونگی بكار بردن توانمندیهای خود در مواجهه با مسائل و مشكلات زندگی آگاه نیستند.

آموزش و پرورش بهترین بستر برای ارائه این آگاهی به نوجوانان است. بنظر می رسد آموزش مهارتهای زندگی می تواند توانمندی افراد را برای مقابله موفق با چالشهای زندگی، افزایش دهد. عزت نفس آنها را بالا ببرد و به آنها یاد بدهد كه چطور بتوانند خشم خود را مهار نموده و برای برخورد با ناكامیها روش درستی را اتخاذ نمایند دانش آموزان می توانند با استفاده از مهارت حل مساله تصمیمات مهم زندگی را بگیرند ومشكلات خود را درست تحلیل نمایند.

به همین جهت با توجه به اهمیت موضوع، سازمان بهداشت جهانی (WHO) به منظور افزاش سطح بهداشت روانی و پیشگیری از آسیبهای روانی – اجتماعی، برنامه‏ای تحت عنوان آموزش مهارتهای زندگی تدارك دیده و در سال (1993) در یونیسف «صندوق كودكان سازمان ملل متحد»  پیشنهاد كرد. از آن سال به بعد، این برنامه در بسیاری از كشورها مورد آزمایش واجرا قرار گرفته است (سازمان بهداشت جهانی، ترجمه نوری قاسم آبادی، محمد خانی،1377). در این ارتباط تحقیقات نشان داده اند كه فشارهای ناشی از مسائل روز مره، برای افرادی كه دارای عزت نفس بالا هستند و از سیستم حمایتی خوبی برخوردارند كمتر است. بنابراین به نظر می رسد با استفاده از آموزش مهارتهای لازم میتوان حس كنترل درونی را فعال نموده و حالت خود كار آمدی و عزت نفس را تقویت نمود. با آموزش همین مهارت و در نتیجه افزایش سطح عزت نفس و كاهش تاثیرات منفی استرسهای روزمره، می توان به سلامت روان فرد كمك كرد.

كودكان در فرآیند رشد و بالندگی خود، مهارتهای ارتباطی و نحوه مقابله با چالشهای زندگی را یاد می گیرند. این آموزش بصورت الگو برداری از طریق خانواده، مدرسه، جامعه و حتی دوستان، به شكل غیر منظم و اتفاقی فرا گرفته می‌شود. به نظر می رسد فرزندان خانواده های توانمند (از نظر بكارگیری مهارتهای مقابله ای) در بكارگیری مهارتهای مقابله ای مثبت، موفق ترند و بر عكس فرزندان فاقد و والدین توانمند از این امر محروم می‌باشند. بدیهی است كه نهاد آموزش و پرورش بعنوان یكی از نهادهای زیربنایی جامعه می تواند در این خصوص نقش مهم و ارزنده ای را ایفا نماید. كشورهای توسعه یافته مدتها است در این ارتباط اقدام موثر داشته اند و به دنبال تحقیقات گسترده آموزش مهارت‌های زندگی به صورت رسمی و مدون در برنامه ریزی آموزشی آنان گنجانیده شده است. در كشور ایران نیز در سالهای اخیر آموزش مهارتهای زندگی در برخی مدارس به صورت مقدماتی (ضعیف از نظر محتوی) به اجرا درآمده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1399-07-29] [ 05:39:00 ب.ظ ]




فصل چهارم : تجزیه و تحلیل داده ها

تجزیه و تحلیل داده ها

4-1 مقدمه

4-2 بخش توصیفی

 

فصل پنجم : نتایج تحقیق

5-1 جمع‌بندی

5-2 بحث و تفسیر

5-3 محدودیت‌های تحقیق

5-4 پیشنهادهای تحقیق

5-4-1 پیشنهاد به سیاستگذاران و مسئولین

5-4-2 پیشنهاد به مدیران و دبیران

5-4-3 پیشنهاد به پژوهشگران بعدی

پیوستها وضمائم

پرسشنامه مدیریت کلاس

پرسشنامه فراشناخت

پرسشنامه مدیریت کلاس

منابع فارسی

فهرست منابع انگلیسی

فهرست منابع

 

فصل اول

کلیات تحقیق

 

1- 1  مقدمه

در قرن حاضر پیشرفت فناوری، تغییرات سریع، و پدیده جهانی شدن بر تمام ابعاد فرهنگی،  سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جوامع بشری تاثیر زیادی گذاشته است. همگام با این تغییرات رو به رشد، انتظارات جامعه از آموزش و پرورش نیز هر روز تغییر یافته و باعث  شده تا دست اندرکاران، مسئوولین آموزش و پرورش، مدیران مدارس و معلمان پاسخگویی به نیازهای دانش‌آموزان، اولیاء، بازار کار و جامعه را در الویت کار قرار دهند.

از آنجا که اکثر اوقات دانش‌آموزان، در کلاس درس می‌گذرد، پاسخگویی به  انتظارات، خواسته‌ها و نیازهای افراد ذینفع از طریق تعامل معلم و دانش‌آموز در کلاس  درس نمود می یابد و مردم نتایج، پیامدها، کارایی و اثربخشی نظام تعلیم وتربیت را متوجه شیوه تدریس،  کلاسداری و تعامل در کلاس می‌دانند.

 

یکی از عواملی که امروزه، مدیران وسیاستگذاران آموزش وپرورش به عنوان موضوعی مهم و اساسی بدان توجه  دارند، عامل  مدیریت  کلاس است که از دیر باز به عنوان پیچیده ترین  موضوع در بهبود کیفیت آموزش شناخته شده است.

مدیریت کلاس مقدمه و پیش نیاز آموزش است. معلم می‌تواند با شناخت و اجرای مدیریت صحیح، تاثیر و کارایی  تدریس را افزایش و مشکلات رفتاری دانش‌آموزان را کاهش دهد. هدف اصلی مدیریت کلاس، همانند هدف آموزش « خود رهبر شدن دانش‌آموزان است». هدف این است که دانش‌آموز به جای آنکه به کنترل خارجی نیاز داشته باشد بتواند آگاهانه رفتار خویش را کنترل کند  و رفتارمطلوب جزئی از شخصیت اوشود (بهاری، 1379، 37).

هدف از روش‌های اداره کلاس، فراهم کردن جوی است که در آن تدریس راحت تر صورت  پذیرد. آنچه در اداره موثر کلاس درس همواره باید مدنظر باشد، الویت تاکید بر پیشگیری از بدرفتاری نسبت به مقیاس‌های تسکین دهنده، مانند تنبیه است. مشکلات بالقوه رفتاری باید شناخته شود تا با اعمال روشهای صحیح در کلاس از پیشروی آنها جلوگیری گردد .

به اعتقاد بسیاری از معلمان ومدیران مسائل مربوط به انضباط، کنترل و اداره کلاس مهمترین علل ناموفق بودن معلمان است. هنگامی‌كه بیشتر وقت کلاس صرف مشکلات انضباطی شود بطور عملی زمان کمتری برای تدریس و یادگیری دروس باقی می ماند(رضایی، 1383، 10).

گزارشها نشان داده است که بیش از 50%  درصد زمان کلاس صرف مسائل انضباطی واداره کلاس می‌شود (الیز، 2003). مربیان برجسته همیشه تاکید داشتند کیفیت آموزش، یک عامل  کلیدی و موثر بر رفتاردانش‌آموزان و موفقیت آنهاست. اما در رویکردهای  نوین به آموزش، نقش دانش‌آموز در فرایند یاددهی – یادگیری افزایش یافته است، و توسعه مهارتها و تواناییهای دانش‌آموزان برای پذیرش مسئولیت یادگیری خود هدف واقع شده است، درنتیجه چگونگی واکنش معلم به بدرفتاری دانش‌آموزان به دلیل تاثیر فراوان بر عملکرد آن اهمیت یافته است چنانکه یک شیوه اثربخش می‌تواند سبب افزایش جایگاه دانش‌آموزان در کلاس و یا عزت نفس آنها شود وآنها را به پذیرش مسئولیت خود ترغیب کند (جانز، 1990).

بنابراین تغییرات ساده درفنون برنامه درسی و آموزشی، برای خلق یک محیط مبتنی بر نیازهای دانش‌آموزان و خلق یک جامعه یادگیری درکلاس کافی نیست؛ بلکه برای فراهم کردن چنین محیط  همکارانه‌ای در کلاس نیازمند تئوری مدیریت کلاس هستیم (مارتین، 2003). بنابراین لازم است در این خصوص فنون و ویژگیهای مورد نیاز مدیریت کلاس شناسایی و تبیین گردد،  تا مورد استفاده همه کسانی که با آموزش و پرورش سرو کار دارند قرار گیرد.

 

 

 

1-2  بیان مساله

با اهمیت یافتن نقش دانش‌آموز درفرایند یاددهی – یادگیری متغیرهای دانش‌آموزی[1] اعم از انگیزه، استعداد، تواناییهای شناختی و فراشناختی، دانش، مهارت فرد و غیره به عنوان عوامل موثر بر یادگیری مطرح شدند.

وانگ[2] و همکاران (1990) در یک فراتحلیل جامع برمتون و تحقیقات مربوط به یادگیری، دریافتند که، متغیرهای دانش‌آموزی نسبت به دیگر متغیرهای موثر بر یادگیری الویت داشته و از این بین، عامل توانایی فراشناختی دانش‌آموزان با بالاترین نمره در بین کل متغیرها بعنوان یک عامل بسیار مهم بر یادگیری شناخته شده که در متون علمی معاصر تاکید فراوانی برآن شده است.
(وانگ و همکاران، 1990).

طبق جدیدترین تئوریهای یادگیری، کیفیت یادگیری بستگی به تواناییهای یادگیرندگان در هدایت و جهت دهی  به یادگیری خودشان، توسعه مهارتهای پرسشگری، یادگیری تفکر و کنترل فرایندهای یادگیریشان دارد؛ در این بین « مهارتهای فراشناختی » مفاهیم اصلی و کلیدی هستند.

اصطلاح فراشناخت برای اولین با در سال 1976 توسط جان فلاول وارد حیطه روان شناسی شناختی شد؛ وی این اصطلاح را به عنوان هر گونه دانش یا عمل شناختی که موضوع آن فعالیتهای شناختی وتنظیم آن است تعریف می‌كند. درحیطه روانشناسی شناختی فراشناخت دو بعد اساسی را در بر می‌گیرد؛ دانش فراشناختی[3] و مهارتهای کنترل شناخت یا خود – تنظیمی[4] (مک یوزد، 1997).

به گفته فلاول (1988) بعد اول شامل دانش و باورهای فرد درباره عوامل و متغیرهایی است که با هم در فرایند شناختی تعامل دارند، که این عوامل یا متغیرها عبارتند از دانش درباره تواناییهای خود، ویژگیهای تکلیف و راهبردهای شناختی است. و جزء دوم تنظیم شناختی است که اشاره به فرایندهایی دارد که شناخت را هماهنگ می‌كنند. این بعد شامل مهارتهای فراشناختی است و در انواع فعالیتهای شناختی از جمله رد وبدل کردن اطلاعات بصورت کلامی، نوشتن، فراگیری زبان، ادراک، توجه حافظه، حل مساله، شناخت اجتماعی و اشکال مختلف خود آموزی و کنترل خود نقش مهمی‌بازی می‌كند (فلاول، 1377، 170). این مهارتها عبارتند از ؛ برنامه ریزی، سازمان دهی، مدیریت اطلاعات، ارزیابی واشکال زدایی[5] (اسکراو، 1994).

اسکراو[6] و مشمن[7]، گستره وسیعی ازمتغیرها را در شکل گیری فراشناخت موثر میدانند و معتقدند سه عامل در ایجاد و پایه گذاری فراشناخت فرد دخالت دارد؛  یادگیری‌های فرهنگی[8]،  ساخت یابی فردی[9] و تعامل با همگنان[10].

نظریه‌های فراشناختی فرد از درونی شدن فرهنگ از طریق یادگیری اجتماعی ساخته می‌شود و مفاهیم مشترک اجتماعی از طریق آموزش رسمی و غیر رسمی‌به کودکان انتقال داده می‌شوند.

بنابراین خود افراد نیز ساختارهای مشخصی را بنا می‌كنند تا مهارتها و راهبردهای شناختی خود را توسعه و دانش فراشناختی خود را تنظیم  کنند و نیز بتوانند شرایطی را بوجود آورند تا در یادگیری، خود تنظیم شوند. تعامل همگنان شامل یک فرایند سازمان دهی اجتماعی است و از انتقال فرهنگی و ساخت فردی متمایز است.

همگنان شامل افرادی دارای سطح مشابه شناخت هستند که تعامل با آنان باعث افزایش عملکرد فرد درتکالیف شناختی می‌شود (اسکراو، 1995).

با توجه به نقش این عوامل، شکل گیری مهارتهای فراشناختی را درکلاس باید در ارتباط با محدوده وسیعتری از متغیرهای کلاس درس بررسی کرد. کمیت و کیفیت تعاملات و ارتباطات  دانش‌آموزان با یکدیگر و با معلم، شیوه‌هایی که جهت کنترل فعالیتها و رفتار دانش‌آموزان اعمال میشود همچنین  آموزش، همگی می‌توانند عواملی اثرگذار بر

یک مطلب دیگر :

 

پایان نامه رشته روانشناسی درباره : ضرورت توانمندسازی کارکنان درسازمان ها – مجله علمی خبری رهاجو

 میزان تحقق مهارتهای فراشناختی  دانش‌آموزان باشد.

این متغیرها  که درمجموع به آنها مدیریت کلاس[11] گفته می‌شود، به وجود آورنده  محیط روان شناختی – اجتماعی کلاسی‌اند و میتوانند  اثرات متفاوتی بر درک یادگیرنده ازخود وتوانایی او در کنترل یادگیری و نظام شخصی بگذارند(مارتین، 1996).

معلمان بر اساس نگرشها و باورهایشان در خصوص ماهیت رفتار دانش‌آموزان شیوه‌های گوناگونی از مدیریت در کلاس را بکار می‌برند که هرکدام می‌تواند اثرات متفاوتی بر عملکرد دانش‌آموزان بگذارد. پژوهشگران با مشاهده رفتار معلمان شیوه‌های مختلفی از مدیریت کلاس گزارش داده‌اند. آنچه برای پژوهشگران در این حیطه اهمیت دارد، شناخت تفاوتهاست؛  اینکه چه شیوه‌ای از مدیریت کلاس موثر و مفید است. گلیکمن[12] و تامشایر[13] (1980) و ولفگانگ[14] (1995) با توجه به سه متغیر مدیریت کلاس یعنی؛ مدیریت آموزش[15]، مدیریت رفتار[16] و مدیریت افراد[17]، در یک پیوستار، سه رویکرد به مدیریت کلاس را شرح میدهند؛ رویکرد غیرمداخله گرایا[18]ن، رویکرد تعامل گرایان[19]، و رویکرد مداخله گرایان[20].

در رویکرد غیر مداخله گرایان با فرض اینکه افراد بر اساس فطرت وذات خود رفتارمی‌كنند وتربیت فقط فراهم کردن زمینه برای بروز این استعداد‌های ذاتی است، اعتقاد بر این است که کنترل کمی‌بر فعالیتهای دانش‌آموزان اعمال میشود. از طرفداران این سبک می‌توان، گردن[21] (1991). و هیم‌گیوت[22] (1972) را نام برد.

اما درمقابل، رویکرد مداخله گرایان بر این مفروضه استوار است که محیط بیرونی، رشد را شکل می‌دهد؛ و تغییر رفتار پایه تئوریک اندیشه این مکتب است. کانتر (1992) بیان می‌كند انضباط یک نمونه از ایدئولوژی مداخله گرایان است. دراین سبک هدایت وکنترل زیادی بر دانش‌آموزان صورت می‌گیرد. چند نمونه از طرفداران مداخله گرایی عبارتند از؛ لی کانتر[23] (1992) و فردریک جانز[24](1987).

رویکرد تعامل گرایان در بین دو سبک بالا قرار دارد که هم بر فعالیتهایی که افراد برای تغییر محیط انجام  می‌دهند وهم بر تاثیر عوامل محیطی بر افراد تاکید دارند. در چنین فضای مدیریتی، فرصت برای تعامل دانش‌آموزان و معلم بیشتر است و دانش‌آموزان شانس بیشتری برای کنترل مطلوب بر فعالیتهای خود دارند. اصول نظری این سبک توسط آلفرد آدلر و دریکرز توسعه یافته است. (مارتین و بالدوین، 2000).

معلمان طبق باورهایشان درباره یادگیری و رشد دانش‌آموزان شیوه خاصی از مدیریت را در کلاس اعمال می‌كنند و بر این اساس که کدام رویکرد بر اعتقادات وعمل آنان مسلط است سبک مدیریتی آنان مشخص میشود و هر سبک با ایجاد شرایطی خاص ومتفاوت در جو اجتماعی کلاس می‌تواند تاثیر متفاوتی بر رشد مهارتهای فراشناختی دانش‌آموزان بگذارد.

[1] – Student Variabels

[2] – Wang

[3] – Metacognitive Knowledge

[4] – Self-regulation

[5] – Debugging

[6] – Scraw

[7] – Moshmen

[8] – Cultural Learning

[9] – Individual Construction

[10] – Homogeneity In Teraction

[11] – Classroom Management

[12] – Glickman

[13] – Tamshrio

[14] – Wolfgang

[15] – Instraction Management

[16] – Behavior Management

[17] – People Management

[18] – Non-Interventionist

[19] – Interactionist

[20] – Interventionist

[21] – Gordon

[22] – Haim Ginott

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:38:00 ب.ظ ]




مربوط به هم استفاده کند. این مطالعه کیفی توصیفی توانایی های دانشکده ها را در زمینه های فرآیند آموزش حسابداری برای کیفیت آموزش دانشجویان مجازی را در یک دوره چهارساله لیسانس بررسی می نماید . مفهوم از این مطالعه تعیین روش تحقیق هایی می باشد که اعضا هیئت علمی توانایی اصلاح و بهبود آنها را در آموزش حسابداری برای دانشجویان  مجازی  بالغ خواهند داشت و بوسیله تمرینات و کار بهتر در محیط آموزش مجازی به کار خواهند گرفت و آنها را رشد خواهند داد.

2- بیان مسئله:

 

این حق کارفرمایان می باشد که از کارمندانشان بخواهند که مهارتهای خود را به وسیله آموزش حسابداری از طریق آموزش مجازی ارتقا دهند و باعث رشد آموخته های خود شوند و در طی یک جریان فرآیند آموزش مجازی به عنوان دانش آموز بالغ وارد مؤسسات آموزش عالی شوند و با داشتن دسترسی آسان به اینترنت زمینه یک آموزش مجازی دائمی را برای خود فراهم آورند.

3- اهداف تحقیق:

1-3: اهداف اصلی:

  • شناخت عوامل موثر بر میزان اثربخشی استفاده از سیستم آموزش مجازی در دانشگاه آزاد اسلامی برای دانشجویان رشته حسابداری با استفاده از تجربیات اساتید دانشگاههای دولتی و غیردولتی.
  • استفاده از تدریس آموزش مجازی برای دانشجویان رشته حسابداری به عنوان یک اصل کلی.
  • یک مطلب دیگر :

2-3:اهداف فرعی:

  • شناخت میزان تأثیر ویژگیهای شغل حسابداری در صورت استفاده از آموزش مجازی برای دانشجویان رشته حسابداری در دانشگاه آزاد اسلامی.
  • شناخت میزان تأثیر ویژگیهای شخصیتی بر تعهدات دانشجویان آموزش دیده رشته حسابداری در دانشگاه آزاد اسلامی.
  • شناخت میزان تأثیر تجربیات اساتید تدریس کننده آموزش مجازی در دانشگاه آزاد اسلامی.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:38:00 ب.ظ ]




بررسی ناهوشیار                                      77

بررسی علمی شخصیت                                78

تعریفهای شخصیت                                      79

ویژگیهای منحصر به فرد                               82

ذهنیت در نظریه های شخصیت                            87

سؤالهایی درباره ماهیت انسان                                  90

فصل سوم

(روش تحقیق)

جامعه مورد مطالعه                                   97

حجم نمونه،روش نمونه گیری                                97

ابزار اندازه گیری در تحقیق                              98

آزمون ویژگیهای شخصیتی مینه سوتا                          99

روش تحقیق                                           100

روش آماری مربوط به فرضیه ها                              101

 

 

عنوان                                                              صفحه

 

 

فصل چهارم

(یافته ها و تجزیه و تحلیل داده ها)

مقدمه فصل چهارم                                     103

فصل پنجم

(بحث و نتیجه گیری)

نتیجه گیری                                          117

پیشنهادات                                           119

محدودیت ها                                          120

یک مطلب دیگر :

 
 

منابع و مآخذ                                        121

 

چكیده :

هدف از تحقیق حاضر برسی پذیرش اجتماعی ویژگیهای شخصیتی در بین دانشجویان رشته های برق ومكانیك دانشگاه آزاداسلامی واحد ابهر كه فرضیه های عنوان شده عبارتند از اینكه بین ویژگیهای شخصیتی وپذیرش اجتماعی رابطه معنی داری وجود دارد وفرضیه های جزئی اینكه بین افسردگی هیپوكندریا ،هیستری ،پارانویا ،انحرافات اجتماعی ،وپذیرش اجتماعی رابطه وجود دارد كه جامعه مورد مطالعه عبارتند از دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ابهر در دو گروه مكانیك وبرق كه حجم نمونه بدست آمده 100نفر است كه آزمون ویژگیهای شخصیتی وپذیرش اجتماعی بر روی آن اجرا گردیده كه جهت آزمون فرضیه تحقیق از روش آماری ضریب همبستگی پیرسن استفاده گردیده كه نتایج بدست آمده حاكی از آن است كه بین ویژگیهای شخصیتی وپذیرش اجتماعی رابطه معنی داری وجود دارد وسطح معنی داری آن برابر 5%است .

 

فصل اول

كلیات تحقیق

 

 

مقدمه :

مرگ سرنوشت محتوم هر فرد انسانی است واز آنجا كه جانشینی اعضای جامعه باید تضمین شوداین نیاز تا حدودی به وسیله تولید مثل طبیعی كه میراث ژنتیكی جامعه را تداوم می بخشد ،بر آورده می شود .

اما اگر جامعه ای خواهان بقای خود باشد ،باید میراث فرهنگی آن جامعه تداوم یابد ،این امری است كه تنها در فر آیند جامعه پذیری یا اجتماعی شدن امكان پذیر می گردد . پذیرش اجتماعی فر آیندی استكه به انسان ،شیوه های زندگی كردن در جامعه را می آموزد ،وبه او شخصیت می دهد وتوانائیهایش را در جهت ایفای وظایف فردی می آموزد وبه او شخصیت می دهد وبه عنوان عضو جامعه تو سعه می بخشد .«كوئن 1371»

فرد در خلال اجتماعی شدن هویت یا من اجتماعی خود را می یابد وشناخت لازم برای ایفای نقشهای اجتماعی را یاد می گیرد ،این روند بسیار گسترده وپیچیده كه در طول زندگی فرد تداوم می یابد شامل آموزش زبان ،باورها ونگرشها وارزشهای جامعه می باشد وبا فراگیری رفتارهای متناسب با هنجارهای پذیرفته شده جامعه منجر می گردد. بنیادی ترین بخش جامعه پذیری در دوران كودكی رخ می دهد ،اما این روند در سراسر عمر آدمی ادامه می یابد هیچ بحثی از پذیرش اجتماعی نیست كه اهمییت سرشت وپرورش را در رشد جسمانی ،عقلانی ،اجتماعی وشخصیتی نادیده گرفته باشد .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:37:00 ب.ظ ]




منابع فارسی ………………………… 165

منابع انگلیسی ………………………. 167

پیوست ……………………………… 169

مقاله انگلیسی (1)

ترجمه

مقاله انگلیسی (2)

 

چکیده

در شیوه های رفتار درمانی مستقیماً بر رفتار تأکید می شد و به تفکر و استدلال فرد کمتر توجه می شد.

در آغاز درمانگران به اهمیت شناخت اعتقاد نداشتند و نگرش محرک – پاسخ سفت و سختی را ترجیح می دادند. آنها هر ملاحظه ای در مورد اعتقادات و نگرشها را به عنوان بازگشتی به گونه ای از درونگری غیر علمی می دانستند. اما در پاسخ به شواهدی که نشان می داد عوامل شناختی (یعنی افکار شخص، انتظارات و تفسیر وی از رویدادها) اهمیت تعیین کننده در رفتار شخص دارد، بسیاری از رفتار درمانگران تأکید بر شناخت را هم وارد درمان کردند (بندورا 1986).

رفتار درمان شناختی اصلاح کلی است برای روشهای درمانی که در آنها از فنون تغییر رفتار استفاده می شود و علاوه بر آن راهکارهای طراحی شده برای تغییر عقاید ناسازگار نیز به آن فنون الحاق شده است. درمانگر به فرد کمک می کند که واکنشهای هیجانی ناراحتی کننده نظیر اضطراب و افسردگی را با یادگرفتن شیوه های موثر تری برای تفسیر و تفکر درباره تجاربش کنترل کند. مثلاً در نظریه شناختی بک در مورد افسردگی، افراد افسرده تمایل دارند رویدادها را از دیدگاهی منفی و خود منتقدانه ارزیابی کنند. آنها شکست را به جای موفقیت انتظار می کشند و در ارزیابی عملکردشان تمایل به بزرگ کردن شکستها و کوچک کردن موفقیتهادارند. رفتار درمانگران شناختی در درمان افسردگی، به مراجعان کمک می کنند که تحریف را در تفکرشان تشخیص دهند و آنها را به واقعیت نزدیک کنند.

برنامه رفتاری – شناختی برای کمک به کسی که می خواهد به بازار هراسی خود غلبه کند، می تواند شامل آموزش مثبت اندیشی همراه با مواجهه زنده باشد. درمانگر به مراجع یاد می دهد که گفت و گوهای خودشکنانه درونی را با دستورات مثبت به خود جایگزین کند. رفتار درمانگران شناختی اتفاق نظر دارند که تغییر عقاید فرد برای ایجاد تغییری با ثبات در رفتار مهم است. اغلب اعتقاد دارند که شیوه های رفتاری قدرتمند از شیوه های کلامی در تأثیر گذاری بر فرایندهای شناختی اند. برای مثال، برای غلبه بر اضطراب صحبت کردن در کلاس، تفکر مثبت مفید است : «من درس را خوب می دانم و مطمئن هستم که می توانم ایده هایم را به طور موثر بیان کنم »؛ «موضوع جذاب است و بقیه بچه ها از آنچه من می گویم لذت می برند». اما ارائه موفق سخنرانی به یک همکلاسی و دوباره برای گروهی از دوستان نیز احتمالاً از شدت اضطراب کم خواهد کرد. عملکرد موفق احساس مهارت و تسلط ما را افزایش می دهد . در واقع گفته شده است که همه فرایندهای درمانی موثر به فرد احساس تسلط یا خودکارایی می

 دهند.

با مشاهده افراد موفق و مسلط، متقاعد شدن به این که می توانیم مشکل را حل کنیم و قضاوت از روی نشانه های درونی که، آرام و مسلط هستیم، در ایجاد احساس خود کارایی دخیل است. اما بیشترین احساس کارایی و عملکرد واقعی و احساس تسلط شخص ناشی می شود. خلاصه اینکه هیچ چیز مثل موفقیت فرد را موفق نمی کند (بندور، 1995).

فصل اول

كلیات

مقدمه :

اختلالهای روانی در جوامع انسانی بسیار مشهود و فراوان است. در هر طبقه و صنفی، در هر گروه و جمعی، افراد نامتعادل وجود دارند بنابراین در مورد همه اعم از کارگر، محصل، معلم، پزشک، زارع، استاد دانشگاه و غیر خطر ابتلا به ناراحتی های روانی وجود دارد، به عبارت دیگر هیچ فردی در برابر امراض روانی مصونیت ندارد. پیچیدگی های تمدن و مشکلات همراه با آن، فشارهای روانی ناشی از زندگی اجتماعی، فقر و مشکلات اقتصادی، نابسامانی های خانوادگی، الگوهای ناصحیح تربیتی والدین و نظایر اینها عوامل به وجود آورنده اختلال ها و ناهنجاری روانی هستند (شاملو، 1366، ص17).

برای برخورد با اختلال های روانی نظریه های متفاوتی وجود دارد، شش دیدگاه نظری که امروزه نفوذ فراوان دارند عبارتند از : (1) دیدگاه زیست شناختی، که بر نقش فرآیندهای بدنی تأکید می ورزد (2) دیدگاه روانکاوی که بر نقش اضطراب و تعارض درونی تأکید دارد (3) دیدگاه یادگیری، که چگونگی تأثیر محیط بر رفتار را بررسی می کند (4) دیدگاه شناختی که تفکر ناقص و مشکلات حل مسئله را علل رفتار غیر عادی می داند (5) دیدگاه انسانگرایی – هستی گرایی که بر فردیت آدمی و آزادی او برای تصمیم گیری در مورد خود تأکید دارد و (6) دیدگاه اجتماعی، که متوجه نقش روابط اجتماعی و تأثیر شرایط اقتصادی و اجتماعی بر رفتار غیر انطباقی است. در پاسخ به اینکه کدامیک از این دیدگاههای نظری درست است ؟ باید گفت نظریه ها، مطالبی ایستا نیستند، همه آنها دارای اهمیت بوده و به طور فعال مورد پژوهش قرار گرفته و به کار براه می شوند، با این حال هر یک از آنها واکنشی به جلو مسلط زمانه ی خود بوده و یا هستند (سارسون و ساراسون، 1377، ترجمه نجاریان و همکاران، ص132).

نظریه پردازان و درمانگران متأخر بر اهمیت فرایندهای شناختی تأکید ورزیده و برای آنها نقش علیت در تبیین رفتار قائل شده اند. مفاهیم مهمی که این رویکردهای شناختی با آن ها سروکار دارند عبارتند از ادراک های فرد از رویدادها، تغییر و اسنادهای فرد از رفتار خود، الگوهای فکری، بیانات شخصی و راهبردهای شناختی، به طور کلی مضمون اصلی نظریه های شناختی رفتار درمانی و تغییر رفتار این است که تفکر افراد، چگونگی احساس و رفتار آنها را تعیین می کند (سیف، 1374، ص71 و 221).

یک مطلب دیگر :

 
 

نظریه های رفتاری، عوامل محیطی و نظریه های شناختی، افکار، ادراکات و تغییرهای فرد از موقعیت ها را علل عمده رفتارهای بهنجار و نابهنجار می دانند. در این پژوهش تلفیقی از این دو رویکرد تحت عنوان رفتار درمانی شناختی [1]، که در برگیرنده آمیزه ی پیچیده ای از فنون شناختی و رفتاری است مورد بررسی قرار می گیرد.

تفکر و شناخت در احساس، رفتار و به طور کلی در زندگی انسان نقش مهمی دارد. انسان از نظر داشتن عقل، قدرت اندیشیدن و قدرت استنباط نتایج از مقدمات از سایر حیوانات متمایز می گردد (نجاتی ، 1367)

اخیراً در روانشناسی و روانپزشکی «شناخت[2]» جایگاه خاصی را در سیب شناسی و درمان اختلالات هیجانی به خود اختصاص داده است. گفته می شود روان شناسی دوباره به نقطه آغازین خود بازگشته است (اتکینسون و اتکینسون و هیلگارد[3]،1369)، و روان شناختی[4]شده است.

تأکید بر عوامر شناختی بارزترین خصوصیت رفتار درمانی در دهه مربوط به سالهای پس از 1970 به شمار می رود (ویلسون و اولیری، 1980، نقل از قاسم زاده، 1370)

ادراک ما از اشیاء و موقعیتهای دنیای پیرامون یکی از تعیین کننده های اصلی اعمال ماست. بنابراین، افکار[5] نقش اساسی را در رفتار انسان بازی می کنند (ولپر 1990) . لاز اروس (1964) معتقد است که استرس زایی حوادث به تنهایی موجب اختلال روانی نمی شود، بلکه تغییر و ارزیابی استرس توسط فرد است که نقش اساسی را در ایجاد بیماری بازی می کند (بروین 1989). براون، بی فوکلو و هاریس (1987) نیز به نقش عوامل اجتماعی و شناختی اهمیت خاصی می دهند.

 

بیان مسئله :

در نظریه های شناختی عوامل اصلی نگهدارنده رفتار فرایندهای شناختی فرض می شوند. بنابراین یکی از فرضهای روشها و فنون شناخت درمانی این است که افراد بر حسب ادراکی که از امور و رویدادها دارند به آنها واکنش نشان می دهند. فرض دوم شناخت درمانی این است که شناخت های غلط سبب اختلالات هیجانی می شوند. بنابراین هدف عمده شناخت درمانی ایجاد تغییر در فرایندهای شناختی افراد است. درمانگران شناختی و تغییر دهندگان رفتار شناختی معتقدند که تغییرات مطلوب در رفتار مددجویان (از جمله رفتارهای هیجانی آنان) از راه تغییر دادن الگوهای فکری، باورها، نگرشها، و عقایدشان امکانپذیر است. (سیف،1374،ص424)

اگر نقش عوامل شناختی در ادراک و اصلاح رفتار انسانی نادیده گرفته شود از توانایی رفتار درمانگر در پرداختن به بسیاری از مشکلاتی که در کار بالینی به آنها بر می خورد جداً کاسته می شود. با وجودی که در گذشته رفتار درمانگران سرسختانه از هر گونه ارجاع به مفاهیم واسطه ای اجتناب می کردند ولی در گزارشهای جدیدتر به وضوح به اهمیت عوامل شناختی تأکید شده است (گلدفرید و دیویسون، 1976، ص15)

فنون رفتاری یار فنون شناختی است. هدف کلی روشهای رفتاری کمک به بیمار برای درک نادرستی فرضیات شناختی خود و یادگیری فنون جدید برای مدارا، پیامدهای آن است.

مطالعات به وضوح نشان داده اند که شناخت درمانی در بعضی از موارد معادل یا برتر از داروهاست و در هر حال روش موثری است. شناخت درمانی یکی از مفیدترین روشهای روان درمانی فعلی برای افسردگی است و انتظار می رود که برای درمان سایر اختلالات نیز مفید بوده باشد (کاپلان و سادوک، (1991، ص411). کارست (1970)و ترکسر(1972) تأثیر مثبت شناخت درمانی را در تخفیف اضطراب افراد به هنگام سخنرانی جمع ثابت نمودند (نجابتیان، 1379، ص5)

پاور و هکاران (1990) اظهار می دارند درمان شناختی – رفتاری احتمالاً بسیار موفق تر از درمان های دیگر در زمینه اضطراب عمل کرده است.

رفتار درمان شناختی، رویکردی است فعال، جهت بخش، از لحاظ زمانی محدود و سازمان یافته. این رویکرد براساس این منطق نظری زیربنایی استوار است که عاطفه و رفتار فرد عمدتاً بر حسب شیوه شناخت جهان از نظر او تعیین می شود (بک و همکاران[6](2)، 1979، ص3). این نوع درمان، درمانی است :

  • مبتنی بر مدل شناختی منسجم درباره اختلال های هیجانی و نه مجموعه ی ناهماهنگی از فنونی که فاقد هر نوع اساس وحدت بخش منطقی باشند،
  • مبتنی بر همکاری درمانی استوار بین بیمار و درمانگر که در آن بیمار به صراحت به عنوان فردی که نقشی برابر در رویکرد تیمی به حل مسأله دارد تلقی می شود ؛
  • کوتاه و محدود از لحاظ زمانی که در آن سعی می شود به بیمار کمک شود تا در خود مهارت های خود – یاری مستقلی پدید آورد ؛
  • سازمان یافته و جهت بخش ؛
  • مسأله مدارو معطوف به عوامل تداوم بخش مشکلات و نه منشأ آنها.
  • متکی بر فرایند سوال و «کشف راهبری شده»([7]) و نه قانع سازی، موعظه و مباحثه.
  • براساس روش های استقرایی، به طوری که بیمار فرا می گیرد که افکار و اعتقادها را به عنوان فرضیه هایی که باید اعتبار شن آزموده شود، بنگرد.
  • آموزشی، که در آن فنون شناختی- رفتاری به عنوان مهارت هایی که باید از طریق ممارست فراگرفته شوند و از طریق تکالیف خانگی وارد محیط بیمار گردند، تلقی می شود (هاوتون و همکاران([8])، 1376، ترجمه قاسم زاده، ص229).

[1] Cogvitive Behavior Therapy

[2] Cognition

[3] Atkinson , Atkinson and Hilgard

[4] cognitive

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:36:00 ب.ظ ]