4-3.  ابزار گردآوری داده‏ ها :……………………………………… 46

5-3. جامعه آماری:………………………………………………… 46

6-3. حجم نمونه………………………………………………….. 46

7-3. شیوه نمونه‏ گیری:…………………………………………. 47

8-3. تعریف متغیرها و شیوه سنجش آنها:……………………. 48

1-8-3. متغیر وابسته (مشارکت اجتماعی)…………………….48

2-8-3. متغیرهای مستقل……………………………………….. 49

9-3. روایی و پایایی تحقیق………………………………………..51

10-3. روش تجزیه و تحلیل داده ها:……………………………… 52

فصل چهارم: نتایج………………………………………………….. 53

1-4. مقدمه…………………………………………………………. 54

2-4. سیمای پاسخگویان:…………………………………………. 54

3-4. یافته های توصیفی:…………………………………………. 59

4-4. یافته های تحلیلی:…………………………………………. 65

5-4 تحلیل مسیر:………………………………………………….. 78

فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری…………………………………….. 88

1-5. مقدمه…………………………………………………………… 89

2-5. بحث و نتیجه گیری…………………………………………….. 89

3-5. پیشنهادها………………………………………………………. 93

1-3-5. پیشنهادهای اجرایی………………………………………… 93

2-3-5. پیشنهادهای پژوهشی……………………………………….. 95

4-5. موانع تحقیق……………………………………………………….95

 

فهرست منابع……………………………………………………………. 97

پرسشنامه……………………………………………………………… 104

چکیده:

مشارکت اجتماعی افراد یک جامعه تا حد زیادی می­تواند ضامن سلامت، بهبود و پیشرفت یک جامعه گردد. لذا شناخت عوامل موثر بر آن برای برنامه­ریزی جهت رسیدن به توسعه شهری و اجتماعی ضروری می­نماید.

هدف از پژوهش حاضر بررسی عوامل فرهنگی – اجتماعی موثر بر مشارکت اجتماعی شهروندان بندرعباس بوده است. جامعه آماری پژوهش فوق شامل کلیه افراد 18 سال به بالای ساکن شهر بندرعباس بوده که 400 نفر بر اساس نمونه­ گیری خوشه­ای چند­مرحله­ای، مورد پرسشگری قرار گرفته­اند. متغیرهای اعتماد اجتماعی، احساس تعلق اجتماعی، مسئولیت­پذیری اجتماعی، احساس بی­قدرتی و عوامل فردی به عنوان متغیر مستقل و مشارکت اجتماعی که در دو بخش ذهنی و عینی مورد سنجش قرار گرفته است، به عنوان متغیر وابسته درنظر گرفته شده است.

در نهایت یافته­های تحقیق نشان داد که بین متغیرهای اعتماد اجتماعی، احساس تعلق اجتماعی، مسئولیت­پذیری اجتماعی، احساس بی­قدرتی، سن، سطح تحصیلات، وضغیت شغل و درامد با مشارکت اجتماعی شهروندان بندرعباس، با سطح اطمینان 99٪ رابطه معناداری وجود داشته و بین جنس، وضعیت تاهل، و وضعیت بومی بودن با مشارکت اجتماعی شهروندان رابطه­ای وجود ندارد. همچنین پاسخگویان از نظر ذهنی آمادگی نسبتا بالایی جهت مشارکت اجتماعی داشته اما به لحاظ عینی و عملی مشارکت بسیار پایینی داشته­ اند. بنابراین بطورکلی میزان مشارکت اجتماعی شهروندان بندرعباس در حد نسبتا پایینی بوده است.

فصل اول: کلیات تحقیق

1-1- مقدمه

انسان همواره به صورت جمعی و گروهی زیسته و نیازهای گوناگون خود را با کمک اعضای اجتماع بر­طرف کرده است. البته در­مورد زندگی اجتماعی انسان و سرمنشاء آن، اندیشمندان اجتماعی نظرات متفاوتی ابراز کرده­اند. بعضی بر این قول هستند، که چون انسان اساساً تمایل به همزیستی با دیگران دارد، به حیات اجتماعی روی آورده است. اما، بعضی دیگر بر این موضع هستند، که چون انسان در اجتماع متولد می­شود و از ابتدا زندگی خود را در گروه شروع می­کند و در محیط اجتماعی به رشد و نمو می­رسد، تمایل به زندگی اجتماعی پیدا می­کند. چه، ما با اندیشه گروه اول موافق باشیم و چه، با اندیشه گروه دوم، طبعاً مهمترین مطلب در رابطه با حیات اجتماعی انسان، چگونگی زیست او در اجتماع و مشارکت  وی در امور آن است.

حیات اجتماعی و زندگی جمعی زمانی می­تواند معنا پیدا کند که افراد عضو در هماهنگی با یکدیگر به تعامل، تعاون و در حقیقت به همکاری متقابل توام با تفاهم با همدیگر بپردازند و امور اجتماع خویش را مدیریت کنند. برای بروز چنین رفتاری، افراد اجتماع بایستی دارای اعتماد و نیز نگاه و نگرش مثبت به یکدیگر باشند، تا بتوانند با سهولت بیشتری به زیست خود در جامعه ادامه دهند.

«مشاركت اگرچه به معنای عام آن از دیرباز با زندگی انسان پیوند داشته، اما به معنای جدید از عرصه سیاست و پس از جنگ جهانی دوم آغاز شده است. این نوع مشاركت در برخی از كشورهای صنعتی جهان (به ویژه آنها كه در جنگ شكست خورده بودند)، در قلمرو اقتصادی و صنعتی آغاز شد تا مردم را در مالكیت شریك سازد و پایه­های پایدار و تداوم صنعت و اقتصاد را مستحكم سازد. با گسترش معنای مشاركت و راه یافتن آن به تمام عرصه­های زندگی، امروزه سخن از شرایطی است كه همه مردم در تعیین سرنوشت خویش دخالت آگاهانه و واقعی پیدا كنند» (علوی­تبار، 1379: 13).

بدین ترتیب، لازمه جامعه­ای سالم و توسعه یافته در دنیای کنونی، استفاده­ بهینه از تمامی ظرفیت­های اجتماعی و فردی موجود در آن است. یکی از راهکارهای اجرای این سیاست تشویق مردم به مشارکت در امور مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و … می­باشد. در حقیقت مشارکت افراد جامعه، یکی از معیارها و نشانه­های سلامت اجتماعی (تعادل) سیستم است. چرا که این واقعیت اجتماعی، نشان دهنده اعتماد اجتماعی افراد جامعه به یکدیگر و انسجام اجتماعی است. این امر به نوبه خود منجر به افزایش سرمایه اجتماعی و در نتیجه کاهش هزینه­های سیستم اجتماعی می­شود. به بیانی دیگر، می­توان با ایجاد همدلی و وفاق و افزایش آن در جامعه، شهروندان را به مشارکت در عرصه فعالیت­های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشاند. و با این کار موجبات پیشرفت هرچه بیشتر را فراهم نمود.

2-1- بیان مسأله

بر­اساس نظریه­های مشارکت و توسعه، مشارکت به عنوان یک کالای خوب، که حیطه­ای از منافع فردی و جمعی را عرضه می­کند، ترسیم می­شود. در سطح فردی، تحقیقات نشان می­دهند که مشارکت، سرمایه­ اجتماعی (به معنای ارتباطات و گره­های اجتماعی) و نیز اعتماد به نفس و احساس خودمختاری مردم را افزایش می­دهد و در بهزیستی­شان سهم دارد. به نظر اوکلی، مشارکت با استفاده از کمک داوطلبانه­ اجتماعی و بهره­گیری از منابع داخلی در جهت تحقق توسعه و کاهش هزینه­های آن موثر است. همچنین، مشارکت اجتماعی از طریق سازماندهی گروه­ها، سرمایه­ اجتماعی و عمومی جامعه را گسترش می­دهد (غفاری و نیازی، 1386: 108). مشارکت مردم در امور مربوط به خودشان می‌تواند آثار بسیار پرباری داشته باشد که از آن جمله می‌توان در سطح منطقه‌ای به بهبود شرایط زندگی و افزایش امکانات رفاهی، وفاق جمعی،

یک مطلب دیگر :

پیشگیری از جرایم منافی عفت ( جرم جنسی

 پیشبرد سریع امور، نظارت بر نهادهای دولتی و در نتیجه کنترل عمومی نسبت به دولت‌مردان و برنامه‌های توسعه‌ عمومی و احساس مسئولیت مردم در قبال موضوعات و مشکلات شهر و همیاری و همفکری آنان در رفع این معضلات اشاره کرد. از طرف دیگر امکانات محدود دولت‌ها در رساندن خدمات به مردم، ناهمخوانی برنامه‌های توسعه با شرایط محلی به دلیل عدم نظرخواهی از مردم محل، نیاز به همکاری آنان و نیز از بین رفتن تسهیلات جدید به علت عدم همکاری مردم و اطلاع آن‌ها از برنامه، از مهم‌ترین دلایل نیاز به مشارکت مردم است (سیف‌الدینی، 1376).

مشارکت شهروندان، زندگی در شهر و سیاست­ها و برنامه­های مربوط به آن را برای آحاد افراد جامعه معنادار کرده و آن­ها را متقاعد و آماده مشارکت و سهیم شدن در اداره شهر می­کند و حس تعلق به شهر و محله را در آن­ها تقویت می­نماید. به هر حال در شرایطی که اعضای جامعه در زندگی روزمره خود با مسائل و مشکلات بسیار و منابع محدود مواجه هستند، مشارکت، بیشترین سهم و نقش را در رویارویی با مسائل و مشکلات و کاهش آن­ها دارد؛ زیرا راهبرد مورد نظر در مشارکت مردمی به ویژه در قالب شکل­گیری انجمن­ها و گروه­های اجتماعی در مقیاس­های محلی و فرا محلی، آزاد­سازی انرژی آن­ها و استفاده از پتانسیل­های محلی برای دسترسی به منابع و توان بیشتر برای حل مشکلات فعلی و پیش­رو است. افزون بر این، آگاهی از نیازها و خواسته­های شهروندان، تمرکز­زدایی و حرکت به سوی واگذاری امور، اولویت فضاهای فرهنگی – اجتماعی، آموزش فرهنگ شهرنشینی و بهره­وری بهینه از امکانات و تلاش برای دستیابی به توسعه پایدار شهری که به عنوان اصول کلیدی مدیریت شهری از آن­ها یاد می‌شود، بدون مشارکت مردم و تحقق حکمروایی شهری امکان­پذیر نیست (غفاری،1392: 24-23).

در كشور ما، به لحاظ تاریخی هر چند مفهوم مشاركت و معادل­های بومی آن نظیر تعاون و همیاری سابقه طولانی در حیات اجتماعی و فرهنگی مردم دارد، برداشت مدرن از مشاركت كه مبتنی بر اصالت عمل اجتماعی است نه تنها سابقه چندانی ندارد، بلكه به نظر میرسد در عرصه­های مختلف به­هیچ وجه نهادینه نشده است. مشاركت در اندیشه و عمل مردم و مسئولان، حداكثر تا سطح یك رفتار بازتابی نه چندان فعال مبتنی بر اهداف ابزار گرایانه كه بیشتر در موقعیتهای ویژه (عمدتاً سیاسی) و در پاسخ به در خواست­های مشروعیت خواهانه مسئولان، تقلیل یافته است.

هر چند كه در سال­های اخیر با مطرح شدن مفاهیمی نظیر جامعه مدنی، حقوق شهروندی و …. ادبیات مشاركت در معنای نوین آن در بین نخبگان و اندیشمندان گسترش یافته، اما همچنان به نظر می­رسد مفهوم فوق تا نهادینه شدن در سطح جامعه راهی طولانی فرا روی داشته باشد.

امروزه پس از سالیان متمادی تجربه مدیریت شهری متمرکز، اکثر صاحب­نظران امور شهری به این نتیجه رسیده­اند که چنین مدیریتی در مقایسه با روش­های مشارکتی که با همکاری و مشارکت ذی­نفعان اصلی امور شهر (مردم) انجام می­شوند موفقیت چندانی در اداره شهرها ندارد. از طرف دیگر تلاش­هایی که در چند سال اخیر جهت جلب و گسترش مشارکت مردم در اداره امور شهرها صورت گرفته است هرچند در جای خود ارزشمند است، نتوانسته از نظر کیفیت و کمیت نیازهای رو به توسعه شهروندان را در این زمینه برآورده سازد؛ طوری که اغلب مدیران امور شهری یکی از مهم­ترین مسائل و مشکلات اداره شهرها را پایین بودن مشارکت شهروندان در اداره شهرها می­دانند (نقدی، 1382: 231). چنانچه نتایج بسیاری از تحقیقات دانشگاهی نشان می­دهند، میزان و کیفیت مشارکت در کشورمان، در سطح نگران کننده­ای قرار دارد. یافته­های این تحقیقات به وضوح نشان می­دهند که، میانگین مشارکت شهروندان در امور مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی رقم پایینی را به خود اختصاص می­دهد (شادی­طلب، 1382؛ دهقان و غفاری، 1384؛ موسوی، 1384؛ یزدان­پناه، 1387؛ سفیری، 1388؛ هاشمیان­فر، 1388).

مسلما مردم آرزومندند که در جامعه به حساب آمده و در رفع مشکلات سهیم باشند و در واقع بعنوان شهروند بتوانند نظریات خود را بیان کرده و آن­ها را پیگیری کنند و به این ترتیب در بهبود محیط زندگی خود موثر باشند؛ اما، عموما مشاهده می­شود که مردم اگرچه حتی بعضی مواقع پیشنهادات و نظرات و توانایی­های بسیار کارآمدی دارند، اما در یک حالت بی­تفاوتی و یا حتی ضدیت قرارداشته و مشارکت فعالی در امور ندارند و می­توان گفت از حق شهروندی خود استفاده نمی­کنند.

عدم توجه به این بی‌تفاوتی و عدم احساس مسئولیت مردم و نیز بی‌توجهی به خواسته‌های آنان ممکن است سرانجام به بحران مشارکت بیانجامد. بحران مشارکت مبحثی است جدی و به حالتی تعبیر می‌شود که اراده‌های مشارکت‌طلبانه و تقاضاهای مداخله‌جویانه‌ عمومی با ساختارهای سیاسی‌، اداری، حقوقی، عرفی و سنتی حاکم بر جامعه که دارای ویژگی متمرکز و استبدادی است در تضاد و ناهمخوانی قرار گیرد. این بحران سرانجام به بحران در نظام اجتماعی و مشروعیت آن و نهایتا به فروپاشی اجتماعی منجر خواهد شد (فرید یحیایی، 1378).

بر این اساس توجه به میزان مشارکت شهروندان و بررسی عوامل موثر بر آن در جوامعی نظیر بندرعباس که به دلیل جایگاه اقتصادی و موقعیت خاص استراتژیکی که در کشور دارد و می­بایست هر چه سریع‌تر به توسعه و نیز به استانداردهای شهری دست یابد، امری ضروری است. علاوه­براین، ویژگی­های شهر بندرعباس که به دلیل مهاجر­پذیر بودن از ترکیب و بافت جمعیتی، فرهنگی، اجتماعی و قومی نامتجانسی برخوردار است اهمیت مسئله را دو چندان می­کند. لذا مسئولین بندرعباس بارها به این نکته اشاره و تاکید کرده­اند که برای رسیدن به جایگاه مناسب شهر از لحاظ توسعه­ای، می­بایست شهروند محوری را از جمله اصول کاری خود قرار داد.

با توجه به مطالب بیان شده، بررسی میزان مشارکت اجتماعی و تعیین عوامل موثر بر مشارکت شهروندان از جمله مواردی است که می­بایست انجام آن در اولویت پژوهش­های دستگاه­های مرتبط قرار گیرد. لذا در پژوهش فوق به دنبال بررسی این سئوال هستیم که مشارکت اجتماعی شهروندان بندرعباس به چه میزان بوده، و به علاوه مولفه­هایی همچون اعتماد اجتماعی، احساس تعلق اجتماعی، مسئولیت‌پذیری اجتماعی، احساس بی­قدرتی و عوامل فردی چه تاثیری بر میزان مشارکت اجتماعی شهروندان بندرعباس میگذارد. لذا هر یک از آنها به نحو مقتضی مورد سنجش قرار گرفته و ارتباط آن­ها با مشارکت اجتماعی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

3-1- اهمیت و ضرورت انجام تحقیق

مشارکت به معنای شرکت کردن در یک موقعیت زندگی اجتماعی و درگیر شدن در فعالیت­های گوناگون است، که واجد سه مولفه­ی داوطلبانه بودن، یاری دادن و مسئولیت­پذیری می‌باشد، لذا جزء ضروری و جدایی­ناپذیر زندگی روزمره­ی هر فردی بوده و بدین ترتیب از اهمیت زیادی برخوردار است. بنابراین، پدیده مورد بررسی در این پژوهش که عبارت است از مشارکت اجتماعی، شایسته­ تحقیق مرتب و مداوم است. با توجه به این استدلال، موارد چندی که می­تواند بیان کننده­ ضرورت و اهمیت بررسی علمی در این زمینه باشد، در پی می­آید.

1- در ادبیات جدید توسعه، بر مشاركت عمومی[1] مردم در برنامه­های اجرایی تاكید فراوانی صورت گرفته است، چرا كه بدون مشاركت واقعی مردم در اجرای برنامه­ها و راهبردهای توسعه­ای، سخن گفتن از دستیابی به توسعه­ همه جانبه و انسان­مدارانه بیهوده خواهد بود. در نتیجه برای رسیدن به جامعه­ای توسعه یافته با شهروندان مسئولیت­پذیر ناچار از دامن زدن به رفتارها و نگرش­های مشاركت­جویانه در راستای اهداف بلند مدت اجتماعی هستیم.

2- از منظری دیگر، مشاركت اجتماعی[2] یكی از عوامل همبستگی اجتماعی است و به حفظ آن كمك می كند. چرا كه درگیر شدن افراد در فعالیت­های گروهی و جمعی در بلند­ مدت باعث ایجاد وفاق، همدلی، افزایش روحیه­ تحمل پذیری و مدارای اجتماعی و نیز تفكر جمعی در جهت حل مسائل اجتماعی می­شود. از این نقطه نظر، مشاركت اجتماعی باعث تشكیل نهادها و انجمن­های مردمی و رشد و گسترش جامعه­ مدنی[3] حائل بین دولت و مردم خواهد شد. چرا كه وجود جامعه­ مدنی با انجمن­های درون آن، واسطه‌ای جهت انتقال خواست­های اجتماعی، فرهنگی و مدنی مردم به دولت و دفاع از حریم خصوصی و عمومی در مقابل دست­اندازی دولت خواهد بود. در جوامع دموكراتیك توسعه‌یافته، جامعه­ مدنی جزء ضروری حیات اجتماعی آنان است. سیر تاریخی این جوامع بیان‌گر این امر است كه گسترش مشاركت مردم در حیات اجتماعی، باعث كاهش تصدی­گری دولت شده و بدین ترتیب به كوچك­تر شدن حجم آن انجامیده است. به این ترتیب شهروندان با به عهده گرفتن اداره­ی امور اجتماعی به امر كوچك‌سازی بدنه­ی بوروكراسی كشور كمك می­نمایند. با توجه به این امر، دولت كوچك با توان نظارتی بالا می­تواند گام‌های محكم، بلند و موثری در راستای اهداف توسعه­ی همه جانبه­ی كشور بردارد.

3- علاوه بر این موارد، مشاركت اجتماعی، حس مسئولیت­پذیری و تعهد اجتماعی افراد جامعه را برانگیخته و آن را افزایش می دهد. فردی كه به صورت داوطلبانه در امری اجتماعی مشاركت می‌نماید، انگیزه و تعهد خویش را در قبال افراد جامعه و نیز خود جامعه به منصه­ ظهور می‌رساند و با این عمل خود، گامی مثبت و رو به جلو در جهت افزایش همبستگی اجتماعی با دیگر اعضای جامعه و مسئولیت­پذیری در قبال جامعه بر­می­دارد. این امر، به نحوی خودبه­خودی در راستای تقویت انسجام اجتماعی عمل می­كند و باعث حفظ حیات اجتماعی می­شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...