1-7- محدودیت و مشکلات پژوهش………………………………….. 15

فصل دوم – پیشینه طرح و مطالعات نظری…………………………… 18

2-1- مقدمه…………………………………………………………….. 19

2-2 بررسی مطالعات انجام شده……………………………………. 19

2-2-1 کتاب‌ها…………………………………………………………. 19

2-2-2 پایان‌نامه‌ها ……………………………………………………..24

2-2-3 مقالات………………………………………………………… 25

2-3 مرور بر نظریه ها و اندیشه ها…………………………………. 28

2-3-1 پیشینه ………………………………………………………..28

2-3-2 تعاریف بنیادی مکتب فرانکفورت…………………………….. 29

2-3-3 اندیشه‌های اندیشمندان مکتب فرانکفورت…………………. 42

2-3-4 نگاه تاریخی علم ارتباطات…………………………………… 44

2-3-5 تعریف واژهها و اصطلاحات……………………………………. 50

2-3-6 الگوی نظری پژوهش…………………………………………… 55

فصل سوم – روش شناسی تحقیق…………………………………. 62

3-1 مقدمه………………………………………………………………. 63

3-2 روش مطالعه و پژوهش علوم انسانی در تاریخ………………… 64

3-3 تبیین تاریخی چیست؟……………………………………………. 65

3-4 ابزار پژوهش………………………………………………………… 67

3-5 جامعه آماری………………………………………………………. 67

 

3-6 روش گردآوری داده ها……………………………………………… 67

3-7 متغیرها…………………………………………………………….. 67

3-7-1 جایگاه و مکان یابی اندیشه های نظریه پردازان انتقادی……..67

3-7-2 اندیشه انتقادی………………………………………………… 70

3-7-3 مطالعات ارتباطی و رسانه ای………………………………… 70

3-7-4 متون و اسناد تاریخی…………………………………………… 71

3-7-5 تبیین…………………………………………………………….. 71

3-7-6 دیدگاه های انتقادی- تاریخی [مکتب فرانکفورت]…………… 72

3-7-7 عقلانیت ابزاری…………………………………………………. 72

3-7-8 تحلیل رسانه ها ………………………………………………72

3-7-9 صنعت فرهنگ……………………………………………….. 73

3-7-10 فرهنگ توده وار……………………………………………… 73

3-7-11 دیدگاه های فکری و روش اندیشه های انتقادی هورکهایمر و آدورنو….73

3-7-12 دوران نضج اندیشه های مکتب فرانکفورت………………. 74

فصل چهارم – تجزیه و تحلیل یافته ها……………………………… 76

4-1 مقدمه…………………………………………………………….. 77

4-2 تحلیل فرضیه های پژوهش…………………………………….. 78

4-2-1 فرضیه یکم…………………………………………………….. 78

4-2-2 فرضیه دوم…………………………………………………….. 92

4-2-3 فرضیه سوم…………………………………………………… 99

4-2-4 فرضیه چهارم………………………………………………… 103

4-3- یافته های جنبی پژوهش……………………………………. 109

4-3-1 دیدگاه های انتقادی آدورنو و هورکهایمر نسبت به هم (افتراق و اشتراک)……109

4-3-2 نگاهی فلسفی به ارتباطات و نظریه های ارتباطی………. 110

فصل پنجم – نتیجه گیری و جمع بندی……………………………… 115

5-1 مقدمه…………………………………………………………….. 116

5-2 نتیجه گیری……………………………………………………….. 118

5-2-1 نتیجه گیری فرضیه یکم………………………………………. 118

5-2-2 نتیجه گیری فرضیه دوم………………………………………. 121

5-2-3 نتیجه گیری فرضیه سوم…………………………………….. 122

5-2-4 نتیجه گیری فرضیه چهارم …………………………………..124

5-3 پیشنهادات………………………………………………………. 129

منابع…………………………………………………………………… 130

چکیده:

به طور کلی،اندیشه های موجود و نظریات انتقادی مکتب فرانکفورت به نقد جدی شرایط و موقیعیت های اساسی و بنیادی جوامع سرمایه داری اشاره دارد.موسسه تحقیقات اجتماعی فرانکفورت با دیدگاه ها و عقاید دو متفکر کلیدی به نام های تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر شناخته می شوند.این دو متفکر انتقادی با طرحِ مفاهیم”صنعت فرهنگ”و”فرهنگ توده وار”سهم مهمی در اندیشۀ انتقادیِ علم ارتباطات و رسانه های جمعی دارند.بینش های فلسفی و معرفت شناسانۀ این دو متفکر به بحث در چیستی دیدگاه کل گرایانۀ نقش بنیادی پژوهش های ارتباطی و رسانه ای می پردازند.از این رو،این تحقیق به تبیین تاریخی دیدگاه های این دو متفکر در

یک مطلب دیگر :

تحقیق درمورد مقابله با استرس، نیروی انسانی، مواد مخدر، مصرف مواد

 چارچوب فکری مکتب فرانکفورت تمرکز می کند.هدف اصلی این تحقیق به رسمیت شناختن خواستگاه های تاریخی و فکری مکتب  نظری انتقادی فرانکفورت و پیروی از نفوذ نسبی ادراک شده در حوزۀ ارتباطات و رسانه ها است.درپایان،محقق نتیجه می گیرد مکتب نظریِ انتقادی فرانکفورت طی دوران تکاملی اش به پارادایم مسلط نقد فرهنگ در حوزۀ علم ارتباطات و رسانه ها تبدیل شد.در حقیقت،محوریت مکتب فرانکفورت به تکامل و گسترش مفاهیم صنعت فرهنگ و فرهنگ توده وار کمک کرد و به درک بهتر نظریه و عمل ارتباطات و رسانه ها به لحاظ تاریخی مدد رساند.این محوریت در حال حاضر راهنمای اصلی پژوهش های انتقادیِ مرتبط با علم ارتباطات و رسانه های جمعی است.

فصل یکم: کلیات طرح

1-1- بیان مسأله

در دهه 1930 جمهوری وایمار در آلمان، عده ای از متفکر آلمانی به تشکیل موسسه­ای دست زدند که حیات فکری و ساحت نظریه پردازی در علوم اجتماعی و علوم انسانی را تحت تأثیر شگرف خود قرار داد.

مؤسسه پژوهش­های اجتماعی فرانکفورت با طرح دیدگاه­ها و نظریات انتقادی خود، به بازخوانی دیدگاه­های اندیشه­های مارکسیستی و مطالعه جامعهو فرهنگ پرداخت. اندیشه­های انتقادی مطرح در دیدگاههای متفکران این مکتب «بر مقابله با رشته­ای از  پرسش­های شناخت شناسانۀ شکاکانه که هر زمان مطرح­اند اصرار می­ورزند؛ آیا حقیقت و نیکی رابطه­ای با یکدیگر دارند؟ و اگر دارند آن رابطه چگونه  رابطه­ای است؟ آیا ثمرات دانش مجسم کننده­ی اشتیاقی به عمل اخلاقی است یا وسوسه­ای برای تخطی اخلاقی و قانونی؟ اگر شناسایی نیکی­ها منجر به نیکی نمی­شود، پس نیکی دانشی چیست؟(پین، 1389: 767).

متفکران مکتب فرانکفورت اعتقاد به بازاندیشی اندیشه­های کارل مارکس در مورد فرهنگ داشتند. آنها با مطالعه و پژوهش­های خود متوجه این امر شده بودند که بر خلاف مارکس، فرهنگ نیز می­تواند بستری مستقل از زیر بنا به تغییرات بنیادی اجتماعی منجر شود.

آنها معتقد بودند که فرهنگ در زیر نقاب شیئی­وارگی می­تواند سلطه خود را بر توده­ها اعمال کند. دو تن از مهمترین این متفکران به نام­های ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو با طرح مفاهیم مهم و بنیادی «صنعت و فرهنگ» و «فرهنگ توده­وار» به نقش مهم وسایل ارتباط جمعی در پیشبرد اهداف قدرت­های سیاسی و هواخواهان وضع موجود، پی بردند. آنها با طرح این مفاهیم به پیوند متناقض دو ساحت مهم در اندیشه مارکسیستی اشاره داشتند که آن «قلمرو مادی تولید و قلمرو ذهن» است. بدین مفهوم که «شیوه­ای برای بیان فرایند مدرنیزه شدن فرهنگ در قالب واگذاری کالاهای فرهنگی به منطقی کاملاً تجاری» (ایوکوسه،آبه، 1391: 63).

آنها با تاملات فکری خود، به نوعی از سلطه اشاره داشتند که رنگ و لعاب فرهنگی برخوردار است. به عبارت دیگر معتقد بودند که سلطه و استثمار از نوع فرهنگی بدیلی برای استثمار اقتصادی شده است.

هورکهایمر و آدورنو با طرح مفهوم عقلانیت ابزاری در کتاب دیالکتیک روشنگری به نقش مهم وسایل ارتباط جمعی در جامعه پی برده و به نقد آن پرداختند. آنها از وجود سلطه نرم در ساختارها و سازمان­هایی که هدایت و کنترل وسایل ارتباط جمعی و محتوای رسانه­ای را در اختیار دارند هشدار می­دادند.

ضدیت آنها با فاشیسم، نازیسم و توتالیتاریسم، موجب شدکه مطالعه وسیعی در این مورد صورت بگیرد. سوءاستفاده از تبلیغات و وسایل ارتباط جمعی که در اختیار قدرتهای بزرگ برای فریب توده­ای به کار گرفته شد، یکی از مواردی که منجر به خلق آثار مهم در این زمینه شد. که می توان به کتاب دیالکتیک روشنگری، دیالکتیک منفی، شخصیت اقتدار طلب اشاره کرد.

نقش مهم متفکرانِ انتقادی، بی تردید در علم ارتباطات حائز اهمیت است. نظرات آنها در مورد فرهنگ، رسانه و مالکیت و کنترل رسانه­های جمعی، فریب توده­ای فرهنگ توده­وار و مفهوم بنیادی به نام «صنعت فرهنگ» و مفاهیمی از این قبیل، بی­تردید باعث علاقمندی توجه دانشمندان علم ارتباطات به این مکتب شده است.

در این پژوهش ما به دنبال تبیین تاریخی دیدگاه­های این متفکران و تفسیر و تحلیل اندیشه­های آنان در پیشبرد و نفوذ و تأثیر این دیدگاهها بر علم ارتباطات هستیم. ما در پی این هستیم که:

آیا تبیین تاریخی- انتقادی اندیشه­ های ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو در چهارچوب مکتب فرانکفورت، ابعاد نفوذ و تاثیرگذاری این مکتب را بر علم ارتباطات عیان می­سازد؟

2-1- اهمیت پژ<هش

یکی از مهمترین اهمیت­های این پژوهش بررسی نگاه تاریخی- تبیینی[1] به مطالعات علم ارتباطات است. شناخت و آگاهی از ریشه­های تاریخی مطالعات و پژوهش­ها در علم ارتباطات و آشنایی با سیر تکوین و زمینه­های شکل­گیری مکاتب مهم ارتباطی و شناخت نظریه­های بنیادی در پژوهش­ها و روش شناسی­ها در ارتباطات جمعی یک ضرورت مهم و حیاتی محسوب می­شود. «نظریه­های انتقادی» مکتب فرانکفورت، یکی از برجسته­ترین حوزه­های اندیشه نه تنها در علم ارتباطات که در علوم اجتماعی و انسانی به حساب می­آید و این مهم بر هیچ ارتباط پژوهی پوشیده نیست.

نظریه انتقادی در مفهوم خود طرحی بینارشته­ای است که توسط ماکس هورکهایمر، تدوین شده و به دست اعضاء مکتب فرانکفورت و جانشینان آن پرورانده شده است(پین، 1389: 766). نظریه­های انتقادی با نگاهی علمی و با به رشته درآوردن معرفت شناسانه در پی نقد، اصلاح و آشکار ساختن عواملی هستند که به تثبیت وضع موجود که همانا برجسته شدن پنهان سلیقه­های مالکان سرمایه داری و بخصوص صاحبان رسانه­های جمعی در جوامع مدرن است.

هورکهایمر و آدورنو در کتاب مهم خود دیالکتیک و روشنگری با طرح مفاهیم مهمی چون «صنعت فرهنگ» و «فرهنگ توده­وار» در پی شناخت و نقد آگاهانه نوعی از سلطه که رسانه­های جمعی با تکنیک­های اغواگر خود موجب بوجود آمدن نوعی رضایت و آگاهی کاذب می­شوند که خود از آن فهم و درک صحیحی ندارند. آنها با مطالعه و پژوهش­های خود به این مهم رسیده بودند که صاحبان قدرت با در اختیار گرفتن ابزار فرهنگی در پی تولید محصولات فرهنگی برای تخریب توده­ای و فریب کاری توده­وار هستند. آنها در همین کتاب می­گویند که توسعه عقلانیت موجب پیشرفت صنایع و سلطه­ای انسانی بر طبیعت که منجر به سلطه انسان بر انسان شده است. این امر با زوال فردیت همراه است. این زوال به سه شکل زیر ظهور پیدا کرد:

1- یکپارچه شدن آگاهی انسان به وسیله­ی ارتباطات هدایت شده؛

2- ناچیز شمردن خصلت و کیفیت فرد در تحول اشکال تولید؛

3- دگرگونی در ساختار روانی انسان به دلیل اجتماعی شدن یکپارچه­ی انسانها (زارعیان، 1382: 130).

بنابراین برای شناخت فهم این موضوع و اهمیت پژوهش حاضر به دلایل و مراحل ذیل       می رسیم :

1- شناخت و درک ریشه­های بنیادین متفکرات و اندیشه­های نظریه پردازان مکتب فرانکفورت به خصوص آرا، ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...