ب) ارکان اصلی حق دینی

 

که دارای چهار رکن ‌می‌باشد: ۱) طلبکار یا داین ۲) بدهکار یا مدیون ۳) طلب یا دین؛ که یک رابطه حقوقی است که قانون به طلبکار می­دهد تا از بدهکار استیفای دین بکند ۴) جزا؛ که همان حمایت قانون از بستنکار ‌می‌باشد، در صورتی که مدیون از تکلیفش فرار کند، قانون وی را مجبور به ادای تعهدش می کند(پیشین).

 

۱-۲-۲-۳- مطلق و نسبی

 

حق به اعتبار اینکه از طرف همه اشخاص باید رعایت شود و یا از طرف پاره­ای اشخاص معین، به دو دسته تقسیم می­ شود:

 

حق مطلق؛ حقی است که در مقابل تمامی افراد جامعه است، یعنی همه افراد جامعه را ملزم به احترام گذاشتن به حق مذبور می­ کند، همانند حقوق عینی مانند مالکیت.

 

حق نسبی؛ در مقابل یک یا چند نفر ‌می‌باشد، یعنی ایجاد تکلیف برای اشخاص معدود و معینی می­ کند که آن ها باید به آن احترام بگذارند، تمامی حقوق دینی از این قبیلند( امامی، ۱۳۷۴، ج۴ :۶).

 

۱-۲-۲-۴- معلّق و منجّز

 

تقسیم حق به اعتبار زمان حدوث ‌به این نحو که به طور ناقص موجود گردد یا به طور کامل، به دو دسته تقسیم می­ شود:

 

حق منجّز؛ حقی است که وجود آن بسته به امر دیگری نباشد( کاتوزیان، ۱۳۴۹ :۲۲۰) ویا گفته شده که حق منجّز آن هست که پس از پیدایش سبب، فوراً موجود گردد. مثلاً فردی اتومبیلش را به مبلغ یکصد هزار ریال می­فروشد و پس از ایجاب و قبول، اتومبیل بلافاصله به ملکیت خریدار در می ­آید و نیز مبلغ یکصد هزار ریال به ملکیت فروشنده در می ­آید.

 

حق معلّق؛ حقی است که وجود آن منوط به تحقق امری در خارج دارد، مثلاً هرگاه پدری با این شرایط که اگر پسرش در امتحان قبول شود فلان ماشین برای او باشد، حقی که فرزند بر آن ماشین پیش از قبول شدن دارد معلّق است(پیشین).

 

۱-۲-۲-۵- موقت و دائم

 

حق با اعتبار مدّت بقاء به دو دسته تقسیم می­ شود:

 

حق موقت؛ حقّ دارای مدت را حق موقت گویند، مانند حق انتفاع یک خانه به مدت ده سال(امامی، ۱۳۷۴، ج۴ :۷؛ جعفری لنگرودی، ۱۳۶۹ :۹۲).

 

حق دائم؛ حق بدون مدت را حق دائم گویند، مانند حقّ مالکیت عین(امامی،۱۳۷۴،ج۴ :۷) و همچنین گفته شده که حق دائم حقی است که وجودش محدود به زمانی نباشد.

 

۱-۲-۲-۶- حالّ و موجّل

 

حق به اعتبار زمان اجرا به دو دسته تقسیم می­ شود:

 

حق حالّ؛ اگر زمان استیفای حق مقارن با زمان پیدایش آن باشد را حق حالّ می­نامند(جعفری لنگرودی، ۱۳۶۹ :۹۱) و کاتوزیان در تعریف آن گفته: حق حالّ، حقی است موجود و قابل مطالبه، مثلاً اگر کسی از فردی چکی به تاریخ روز داشته باشد، حقی که بر موضوع چک دارد، حالّ محسوب می­ شود و قابل مطالبه ‌می‌باشد(کاتوزیان، ۱۳۴۹ :۲۲۰).

 

حق موجّل؛ حقی است که پس از مدتی ‌می‌توان آن را اعمال نمود، مثلاً اگر کسی پیراهنی را به طور نسیه بخرد و آنگاه مقرر شود یک ماه دیگر پولش را بپردازد، حقی که فروشنده دارد دینی است و تا زمان یک ماه آن حق موجّل ‌می‌باشد(امامی، ۱۳۷۴، ج۴ :۷) و همچنین عده ای از حقوق ‌دانان در این باره می­گویند: حق موجودی است که اجرای آن پس از گذشت مدت زمانی قابل درخواست ‌می‌باشد.

 

۱-۲-۲-۷- ثابت و متزلزل

 

حق به اعتبار قابلیّت زوال بر دو دسته تقسیم می­ شود:

 

حق ثابت؛ حقی است که نمی­ توان آن را زایل نمود، مثلاً وقتی مالک خانه­اش را به دیگری می­فروشد، آن فرد ملکیّتش نسبت به آن خانه ثابت است(پیشین) ونیز گفته شده حق ثابت، حقی است که کسی بدون رضایت صاحب حق نمی­تواند آن را از بین ببرد.

 

حق متزلزل؛ حق از هر دلیل و موجبی که ناشی می­ شود ممکن است مقارن با آن جهت تزلزلی برای آن وجود داشته باشد که در آن صورت این حق را «حق متزلزل» می­خوانند. مانند تزلزل ناشی از خیار مجلس( جعفری لنگرودی، ۱۳۶۹ :۹۲) و همچنین کاتوزیان در این باره می­گوید: حق متزلزل، امتیازی است که به وجود آمده ولی شخص دیگری می ­تواند آن را تا مدّت معینی ساقط کند(کاتوزیان، ۱۳۴۹ :۲۲۱).

 

۱-۲-۲-۸- طبیعی و قانونی

 

حق طبیعی؛ حقی است که برای یک شخص نسبت به دیگری، عقل آن را موجود می­داند و مدیون را در مقابلش مسئول می­داند ولی مورد حمایت قانون گذار نیست، در واقع این حق فاقد جزا ‌می‌باشد(امامی، ۱۳۷۴، ج۱ :۱۲۷) و نیز گفته شده بخشی از حقوق انسان از آن حیث که انسان است، خداوند از بدو تولد برای وی قرار داده است مانند حق حیات، حق آزادی و …( جوادی آملی، ۱۳۸۵ :۲۴۰).

 

حق قانونی؛ برخی از حقوق هستند که حفظ و عدم تعدّی از آن ها واجب است و ترک آن موجب هرج و مرج و برهم زدن نظم عمومی جامعه می­ شود، مانند: پرهیز از رشوه، پرهیز از ظلم، که در صورت عدم حمایت قانون، امنیت اجتماعی دچار خطر می­ شود که در اصطلاح به آن حقوق قانونی می­گویند(پیشین).

 

۱-۲-۲-۹- تقدم و تعقیب

 

از آثار حق عینی چه اصل باشد و چه تبعی، تقدم آن بر حقوق دینی ‌می‌باشد که با توجه ‌به این مطلب، صاحب حق می ­تواند آن مال را نزد هرکس که بیابد، استرداد آن را بخواهد. با توجه ‌به این حق، هرگاه شخصی عین مالش که دست دیگری است ورشکسته شود، آن مال را استرداد می­ نماید(امامی، ۱۳۷۴، ج۴ :۵).

 

حق تعقیب؛ حقی است برای مالک حقّ عینی ‌به این صورت که می ­تواند با توجه ‌به این حق، مالش را که در دست شخص دیگری است مطالبه کند(کاتوزیان، ۱۳۴۹ : ۲۰۸).

 

۱-۲-۲-۱۰- معنوی

 

از تقسیم حق به اعتبار موضوع آن که از جمله­ حقوق مالی محسوب می­ شود، حق معنوی است.که ‌در مورد آن گفته شده:«حقوقی است که به صاحب آن اجازه می­دهد تا از منافع و شکل خاصی از کار و فکر انسان به طور انحصاری استفاده کند» به طور مثال، حقی که مولّف کتابی یا مخترع نسبت به کتاب یا اختراع خود پیدا می­ کند(پیشین)، این حق اگرچه یک حقّ مالی محسوب می­ شود امّا جنبه مادی و خارجی ندارد.

 

۱-۲-۲-۱۱- قابل اسقاط و غیر قابل اسقاط

 

حق قابل اسقاط؛ آن هست که صاحب حق بتواند آن را اسقاط کند مانند حق خیار، حق قصاص.

 

حق غیر قابل اسقاط؛ حقی است که صاحب حق نمی­تواند آن را اسقاط کند مانند حق ابوّت، حق ولایت حاکم.

 

۱-۲-۲-۱۲- قابل انتقال و غیر قابل انتقال

 

حق قابل انتقال؛ حقی است که شخص صاحب آن بتواند آن را به دیگری منتقل نماید، مانند حق تحجیر، حق قذف. حق قابل انتقال خود به دو دسته تقسیم می­ شود:

 

الف) حق قابل انتقال بلاعوض، مانند حق قسم ب) حق قابل انتقال عوض دار، مانند حق تحجیر.

 

حق غیر قابل انتقال؛ حقی است که صاحب آن نمی­تواند آن را به دیگری منتقل کند مانند حق مضاجعه.

 

و همچنین تقسیماتی دیگر از واژه «حق» به معنای عام صورت گرفته که مهمترین آن، تقسیم حق به حقّ الله و حقّ الناس است.

 

حقّ الله؛ حقی است که به واسطه اسقاط بنده، ساقط نمی­ شود مانند نماز، روزه، حج و … که به طور کلّی اکثر عبادات و احکام از نوع حقّ الله ‌می‌باشد. امّا گروهی از فقها حقّ الله را از اموری دانسته اند که منافع آن عام باشد و به اشخاص معدودی اختصاص نداشته باشد مانند حرمت زنا، که نتیجه آن حفظ ناموس عموم افراد جامعه است، ولی این تعریف مورد اشکال اکثر فقها قرار گرفته و مشهور فقها همان تعریف اول را پذیرفته اند.

 

آیت الله جوادی آملی در این باره می­فرماید: همه الزامات شرعی اعم از امر ونهی شارع را حقّ الله می‌نامند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...