نظریه پذیرش فرهنگی …………………………………………………………………………… 48

نظریه اسناد (برای فرد پرخاشگر) …………………………………………………………. 52

سبک اسناد کنترل……………………………………………………………………………….54

فرض های اساسی نظریه اسناد ……………………………………………………………….. 59

نظریه اسناد به عنوان یک رویکرد شناختی در زنان ………………………………………60

کلیشه های جنسیتی و شیوه های اسناد دهی در خشونت خانگی………………..65

نظریه طرحواره های جنسیتی بم در رابطه با خشونت ………………………………….. 77

قالب های فکری جنسیتی ………………………………………………………………… 91

نظریه های و دیدگاه های مختلف در رابطه با جنسیت ……………………………. 93

سبک های ابراز هیجان …………………………………………………………………… 106

کلیشه های جنسیتی در ابراز هیجان ………………………………………………… 108

رابطه سبک ابراز هیجان و سبک اسناد کنترل در خشونت خانگی علیه زنان……..112

فصل سوم

نوع مطالعه ……………………………………………………………………………… 120

ابزارهای تحقیق…………………………………………………………………………..121

روش و محل اجرای تحقیق ……………………………………………………………. 130

روش تجزیه و تحلیل داده ها …………………………………………………………. 131

فصل چهارم

یافته های توصیفی ……………………………………………………………………… 133

یافته های استنباطی ……………………………………………………………………… 136

فصل پنجم

فرضیه اول: بررسی رابطه کلیشه های جنسیتی خشونت خانگی علیه زنان………..146

فرضیه دوم : بررسی رابطه کلیشه های جنسیتی و سبک اسناد کنترل…………..149

فرضیه سوم: بررسی رابطه کلیشه های جنسیتی و سبک ابراز هیجان ………….150

فرضیه چهارم : بررسی رابطه سبک اسناد کنترل و خشونت خانگی علیه زنان………151

فرضیه پنجم بررسی رابطه سبک ابراز هیجان و خشونت علیه زنان…………………152

سوال پژوهش……………………………………………………………………………..153

محدودیت ها …………………………………………………………………………… 156

پیشنهادات……………………………………………………………………………. 156

منابع فارسی…………………………………………………………………………… 160

منابع انگلیسی…………………………………………………………………………..167

پیوست ها……………………………………………………………………………..170

چکیده لاتین……………………………………………………………………………..188

چکیده:

هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه بین سبک های ابراز هیجان و سبک اسناد کنترل در خشونت های خانگی علیه زنان با نقش کلیشه های جنسیتی بود. جامعه آماری شامل کلیه زنان مراجعه کننده به پزشکی قانونی استان البرز در  شهر کرج در بهار1393 که علت مراجعه شان ضرب و شتم از سوی شوهر بود، که از این تعداد به 100 نفر پرسشنامه داده شد ترتیب پرسشنامه ها بدین شکل بود: پرسشنامه ابرازگری هیجان کینگ و آمونز (1990)،  پرسشنامه کلیشه های جنسیتی ساندرا بم (1989)، پرسشنامه مهار هیجانی راجر و نشوور (1987)، پرسشنامه سبک اسناد پترسون، آبرامسون و سلیگمن، پرسشنامه دوسوگرایی کینگ و آمونز (1990)، و مقیاس تاکتیک تعارضی استروس (1981). طرح پژوهش از نوع همبستگی بود و تحلیل داده ها از طریق رگرسیون سلسله مراتبی بود. نتایج نشان داد پذیرش خشونت خانگی با بازداری هیجانی، سبک اسناد منفی و کلیشه‌های زنانه رابطه مستقیم معنادار و با ابراز هیجان منفی، کلیشه‌های مردانه و خنثی رابطه معکوس معنادار دارد.  به نظر می رسد هرچه فرد از سبک اسناد مثبت و خوش بینانه تری برخوردار باشد از جرئت ورزی، فعالیت، مردم آمیزی، هیجانات مثبت و دلپذیری بیشتری برخوردار است و برعکس هرقدر سبک اسناد فرد به علت پیروی از کلیشه های زنانه و حفظ نقش های زنانه بدبینانه و منفی باشد شخص  از اضطراب، ناامیدی بیشتری رنج می برد. بنابراین زنان با سبک اسناد منفی از جرات ورزی پایینی برخوردارند و با این ویژگی خود را از حمایت اجتماعی محروم می سازند چرا که خود را بیش از حد در مورد وقایع منفی سرزنش میکنند و به شدت دچار خود اسناد دهی منفی هستند و همین امر موجب گرفتار شدن آنها در چرخه خشونت خانگی و عدم دریافت حمایت ها توسط اجتماع و خانواده می

پایان نامه

 شود.

فصل اول: کلیات پژوهش

مقدمه:

خانواده کوچکترین واحد اجتماعی و اما مهمترین واحد اثربخش حمایتی و تربیتی است نیاز افراد به قرار و آرامش ایجاب می نماید که در خانواده رابطه ای مبتنی بر عاطفه و عقل، آنگونه که احساس امنیت، اطمینان و سلامت، حمایت و رضایت را برای طرفین به ارمغان آورد شکل گیرد (برود و گرین 1983). نقش سازنده زن در ایجاد پیوند های اخلاقی و عاطفی اعضای خانواده غیرقابل انکار است اما این هدف جز باایجاد محیطی آرام،مطمئن و به دور از خشونت برای همه افراد خانواده میسر نمی شود (مرواریدی 1386). امروزه شواهد بسیاری حاکی از اختلال در روابط خانواده و خشونت ناشی از آن است (اعظم زاده و دهقان فرد1385، موحدی و احدی1385).

هنگامی که از نهاد خانواده صحبت به میان می آید بلا فاصله در ذهن صمیمیت، عشق و علاقه تداعی می شود وجود ثبات، استحکام و برقراری نظم در این نهاد منوط به داشتن روابط گرم اعضای خانواده با یکدیگر است ولی آنچه از بین برنده این فضاست تضاد و کشمکش و درگیری است که تصویر آرام خانه و امنیت آن را در هم می شکند(خسروی زادگان،1386). خشونت خانگی ابزاری برای تثبیت قدرت و سلطه جویی است که نه تنها آرامش و امنیت خانواده بلکه اعتبار و کرامت انسانی را نیز خدشه دار می کند (اعظم زاده، دهقان فرد؛ 1385).

چنانچه رفتار خشونت آمیز علیه زنان در چارچوب خانواده و میان زن و شوهر روی دهد از آن به خشونت خانگی تعبیر می شود (پور رضا و موسوی،1382؛ سازمان جهانی بهداشت،1380).

خشونت خشونت خانوادگی به خصوص خشونت علیه زنان پدیده جدیدی نیست اما توجه به آن به عنوان مسا له ای اجتماعی به دوران جدید برمی گردد. خشونت علیه زنان مساله ای جهانی ست و در اغلب جوامع قابل مشاهده است در ایران متاسفانه آمار دقیقی از پدیده همسرآزاری وجود ندارد اما فقدان آمار نمیتواند دلیل موجهی بر نادیده گرفتن آن باشد صرفه نظر از چگونگی برداشت و پذیرش و یا رد خشونت خانگی از طرف افراد، مشاهدات تجربی  و شواهد ظاهری حاکی از وجود گسترده انواع آن در خانواده های ایرانی ست (سام گیس،1377؛ فروغان،1380؛ مجوزی،1381). اگرچه ممکن است هم زن وهم مرد مرتکب اعمال خشونت آمیز در خانواده شوند ولی تحقیقات نشان می دهند که زنان به میزان بیش تری مورد بدرفتاری قرار می گیرند(فروست 1999 به نقل از صابریان آتش نفس و بهنام1382).

بیان مسأله:

خشونت خانگی شایع ترین شکل خشونت، همراه با بیشترین احتمال تکرار، کمترین گزارش به پلیس و بیشترین عوارض اجتماعی، روانی و اقتصادی است که غالبا توسط نزدیک ترین فرد خانواده (مانند شوهر) به وقوع می پیوندد (بختیاری و امید بخش،1382؛ جانسون و جانسون2000 به نقل از بلالی میبدی و حسنی1387).

از آنجا که خانواده متشکل از زن و شوهر است و روابط اعضای آن در چارچوب نظام همسر گزینی(روابط زناشویی) و نظام روابط متقابل است به طوری که افراد بتوانند نیازهای یکدیگر را برآورده کنند بنابراین خانواده واحدی است که نقش های اجتماعی متعددی را بر عهده دارد و ارتباط متقابل اعضای آن بر مبنای  بنیادها و نیازهای فرهنگی جامعه شکل میگیرد (کجباف، نشاط دوست، خالویی1384).

مفهوم کلانی که تبیین عینی از دریافت و نگرش زنان نسبت به خودشان و مسایل مربوط به آنها به دست می دهد، جامعه پذیری جنسیتی است یعنی فرآیندی که در ضمن آن زنان با الگوهای رفتاری، هنجارها و جهت گیری های فرهنگی آشنا می شوند و به تدریج نگرش ها و رفتار اجتماعی مناسب را فرا می گیرند و برای زندگی آینده آماده می شوند (وردی نیا و همکاران،1386).

شایان ذکر است که اعمال خشونت علیه زنان و پذیرش آن از سوی زنان نشات گرفته از الگوهای جامعه پذیری نقش های جنسیتی است که از گذشته تا به امروز استحکام بخش تبعیض جنسیتی در جوامع بوده است، نظریات گوناگون و شواهد تجربی (نظریه منابع در دسترس گود، 1989 و نظریه جامعه پذیری جنسیت، 2003) در این حوزه

یک مطلب دیگر :

بررسی اولیه DS4 CROSS BACK؛ متفاوت به سبک فرانسوی

 نشان می دهد که عوامل خطرساز به لحاظ یادگیری و جامعه پذیری جنسیتی در شکل گیری انواع و میزان خشونت علیه زنان نقش ایفا می کند (شفر، 1992).

راپوپورت اولین وظیفه بعد از ازدواج را جایگزینی نقش زناشویی با نقش قبلی می داند و این مشکل آفرین است که در روابط زناشویی طبق انتظارات فرهنگی مرد باید نقش رهبری را بر عهده داشته باشد (کجباف، نشاط دوست، خالویی،1384).

عقاید جنسیتی با ساخت های بیشماری پیوند دارد و ممکن است برای زندگی حال و آینده نوجوان پیامد جدی داشته باشد مثلا می توانند بر اعتماد به نفس، افسردگی، تصور از خود، اختلال خوردن، انجام اعمال ناملایم و، رفتارهای شدید انحرافی، رفتارهای جنسی و کلیشه های شغلی مبنی بر جنسیت تاثیر داشته باشد (کینیویی2008 به نقل از  خانی مجد، پور ابراهیم و فتح آبادی،1391). اگرچه تفاوتهایی بین زن و مرد مشاهده می شود اما آنها بیش از آنکه متفاوت باشند از لحاظ رفتاری و شخصیتی به هم شبیه هستند برای مثال بعضی زن ها به اندازه مردها پرخاشگر هستند و درجه پرخاشگری بعضی مردها مانند زنان کم است (ویتمن-مک دونالد،2006 به نقل از همان منبع).

مهمترین عاملی که زنان را از پیشرفت باز می دارد دیدگاه ها و ایستارهایی است که در بطن جامعه شکل گرفته اند ایستارهایی که بدون تغییر در آنها هرگونه تلاشی از سوی نهضت ها و جنبش های زنان بدون نتیجه خواهد ماند این ایستارها به صورت کلیشه هایی در جامعه رسوخ کرده و مانع بزرگی در تغییر وضعیت زنان می باشد (ادهمی و روغنیان،1389).

بدرفتاری روانی زیر بنای همه انواع بد رفتاری هاست بنابراین انواع خشونت جسمی، عاطفی و جنسی را می توان به منزله اشکال حاد اعمال سلطه و کنترل تلقی کرد (کمپ،1998 به نقل از نادری، حیدری، حسین زاده مالکی).

مفهوم کلانی که تبیینی عینی از دریافت و نگرش زنان نسبت به خودشان و مسایل مربوط به آنها به دست می دهد جامعه پذیری جنسیتی ست فرآیندی که در ضمن آن  زنان با الگوهای رفتاری، هنجارها و جهت گیری های فرهنگی  آشنا می شوند به تدریج نگرش ها و رفتار اجتماعی  مناسب را فرا می گیرند و برای زندگی آینده آماده می شوند (وردی نیا و همکاران 1389).

ویژگی های متفاوتی که هر جامعه بر اساس جنسیت از افراد آن انتظار دارد که دارای آن باشد محصولی از فرایند اجتماعی شدن جنسی ست که بر اساس آن مردان برای مردانگی و زنان برای زنانگی مطابق با تعریف های موجود در هر جامعه اجتماعی می شوند (اسکانزونی، 1988).

نگرش های به لحاظ اجتماعی پذیرفته شده  ازسوی جامعه زنان را به پذیرش، تحمل و  برخورد انفعالی نسبت به خشونت وا می دارد؛ آموزه های درونی شده ای که پرخاشگری مردان و فرمان برداری و سکوت زنان را مشروعیت می بخشد (وردی نیا و همکاران،1389).

جنس ناشی از طبیعت زیستی است اما انتساب ضعف و ناتوانی به آن یا برخورد خشونت آمیز نهادینه با این پدیده ناشی از فرهنگ است فرهنگ متضمن انتساب صفات نمادین به امور و اشیاء است و ابزارها و وسایل مورد نیاز زندگی را در متن مناسک و آداب و رسوم و باورها و نهادها و معارف  و زبان و نظایر آن حفظ می کند کودک این فرهنگ را از جهان اطراف می آموزد زیرا زبان و الگوهای رفتاری را به اتکای ضمانت های اجرایی شان درونی می سازد از طریق فرهنگ است که جامعه پایدار می ماند (وایت،1959 به نقل از محمدی اصل).

فیزیولوژی نیست که می تواند ارزش ها را بنیان نهد اصول زیست شناسی غا لبا همان ارزش هایی را در بر میگیردکه فرد به آنها می بخشد  اگر احترام یا ترسی که زن برمی انگیزد مانع از استفاده از خشونت در قبال او شود آن وقت برتری عضلانی نر منبع قدرت نخواهد بود اگر عرف آن گونه که در میان برخی قبایل سرخپوست دیده می شودبر آن جاری باشد که دختران برای خود شوهر انتخاب کنند حالت تهاجمی جنس نر دیگر هیچگونه  امتیازی برای او شناخته نمی شد (دوبوار، 1986).

افکار و ارزش ها و  کنش ها و عواطف همچون سیستم عصبی مان از فرهنگ نشات می  گیرد خشونت نقشی است که به ظرفیت آدمی در متن نظام اجتماعی واگذار می شود وضعیت نقش در جامعه همچون کلمه در متن است که بر حسب قالبی فرهنگی بر کنش موثر می افتد و انگیزش و هدف و تاثیر آن را معین می کند  مراحل انجام کنش همچون  ایفای نقش بر صحنه رفته رفته معنای تکمیلی می گیرد و کنشگران می توانند آن را در حین اجرا  یا بیان توصیف کنند (محمدی اصل، 1388).

وقتی کودکان با انگ های جنسیتی، اشیا و فعالیت ها را طبقه بندی می کنند از این برچسب ها به عنوان راهنمایی برای تمایلات و انتظاراتشان  از دیگران استفاده می کنند  مارتین و همکاران (1995) این فرآیند را این گونه توضیح می دهند که یک دختر این طور نتیجه گیری می کند که عروسک چیزی است که معمولا دختران آن را می پسندند من یک دختر هستم بنابراین احتمالا من بازی با عروسک را دوست خواهم داشت  در چنین مواقعی این گونه استدلال به راحتی آموخته شده و به طور خودکار بدان استناد می شود  این تعقل جنسیت محور که از سوی کودکان خردسال استفاده می شود بدین معنی ست که آنچه یک جنس می پسندد جنس دیگر نمی پسندد یا آنچه که فردی از یک جنس می پسندد سایر افراد آن جنس نیز آن را می پسندند کودکان با زمینه های مشابه ای که در معرض  پیام های فرهنگی یکسان قرار می گیرند تمایل به پذیرش محتوای آنچه را که از  ارتباطات جنسی دارند و از آن اطلاعات برای سازماندهی دنیای اجتماعی خود استفاده می کنند دارند (مارتین و همکاران، 1995).

به نظر می رسد کلیشه های جنسیتی بین کودکان 8-5 ساله بیشتر تثبیت شده باشد دوره ای که مک کوبی (1998) از آن به عنوان جنسیت گرایانه ترین دوره زندگی یاد می کند.

در تحقیق لوبن (1976) در میان شش مطلب کتابهای غیر درسی، حتی یک مادر شاغل پیدا نشد این بررسی  تمایز آشکار و انعطاف ناپذیری را در میان کارهای خانه (زنانه) و خارج از خانه (مردانه) نشان داد این مطالب دنیایی واقعی پر از زن و دختر را تصویر می کرد که مشغول کارهای خانگی بودند و به گفته ریم(1987) چنین مطالبی باورهایی در دختر و پسر ایجاد می شود که تقسیمات خشک را درست می پندارند و این کلیشه ها تحکیم و تایید می شوند.(لوبن، 1976 به نقل ازکرمانی فاروب1378).

در بین تمایزات موجود در جوامع انسانی، تمایزات جنسیتی، عینی ترین و گسترده ترین نوع تمایزات است این تمایزات اگرچه در بنیان های خود، تمایزی بیولوژیک است آن چه آن را امروز در کانون توجه بسیاری از مکاتب و نظریه هایی اجتماعی و فلسفی قرار داده است، معنای اجتماعی آن است. در کشور ما نیز در سال های جنگ به سبب وجود دشمن خارجی  مرد و زن همه دست بکار شده بودند و زنان اگر نگوییم حضوری فعال تر از مردان داشتند ولی  چیزی کمتر از آنها هم نبودند  و این علی رقم وجود فرهنگ مرد سالار بود جنگ باعث شده بود که زنان از لاک سنتی خویش بیرون بیایند و در سرنوشت خویش مشارکت جدی داشته باشند ولی با این حال در ادبیات داستانی کودکان آن سال ها مانند بچه های ایستگاه، زنان در سایه حوادث زندگی می کنند  و اگر گاهی صحبت از زنی به میان می آید یا در حال ناله و نفرین و غصه خوردن است مانند مادر قهرمان قصه احمد و یا زهرا، خواهر احمد که هیچ حضور فعالی در داستان ندارد در حالی که احمد تمام داستان را پر کرده (کرمانی فاروب، 1378).

از آنجا که سلامتی زناشویی  و روانی زنان و مردان نکته ای حائز اهمیت است چرا که بر روند خانواده تاثیر می گذارد و محققان راجع به ازدواج از این نکته مهم  که ازدواج جنسیتی بوده است غافل شده اند (برنارد، 1972).

بر اساس نظریه جامعه پذیری جنسیت (فایرستون و همکاران، 2003) فرایند جامعه پذیری، گرایش ها و هویت جنسیتی را در خانواده درونی کرده و آن را به فرزندان انتقال می دهد و باعث دائمی شدن سلطه مرد و مطیع بودن زن می شود چرا که معمولا از زنان تصویرآرام، مطیع، منفعل،عاطفی و وابسته و از مردان تصویری مستقل،استوار،شایسته،توانا و مصمم ترسیم می نماید و در چنین شرایطی زنان نقش جنسیتی سنتی مطیع بودن و در مقابل مردان نقش سلطه گری مردانه را میپذیرند (برت و هلن، 2002).

بنابراین فرد در فرایند جامعه پذیری در خانواده و تحت تاثیر روابط درون خانوادگی روحیه استبدادی و یا روحیه دموکراتیک کسب می کند (فایرستون و همکاران، 2003). بات به نوعی دیگر از روابط متقابل بین همسران در خانواده ها اشاره می کند.

وی دو الگوی متفاوت از روابط خانوادگی را معرفی میکند الگوی اول را مناسبات تفکیکی نقش های زناشویی نامگذاری می کند این الگو روابطی را توضیح می دهد که در آن زن و شوهر قائل به تفاوت واضحی در وظایف خود می باشند و نقش های خانوادگی را به دقت تفکیک کرده و منافع، علایق و فعالیت های جداگانه ای دارند ازالگوی دوم با عنوان مناسبات مربوط به  نقش های مشترک نام میبرد که نقطه مقابل نظریه تفکیک نقش های پارسونز می باشد در این نوع از مناسبات زن و شوهر دراکثر فعالیت ها با هم همکاری و هم فکری داشته و تضاد منافع و علایق شان در حداقل است (ملکی لارستافی، 1385).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...