تعریف دانشگاه

 

دانشگاه، محل دانش، مؤسسه علمی بزرگ که شامل چند دانشکده است و در هر یک از دانشکده های آن چندین رشته از علوم تدریس می شود. (عمید ۱۳۶۳، ص ۵۶۴).

 

دانشگاه جای تعلیم، محل آموختن، مؤسسه علمی وسیع شامل چند دانشکده و مؤسسه، مجموعه مدارس عالی، دارالفنون، دارالعلم می‌باشد (معین، ۷۶، ص ۱۴۹).

 

دانشگاه به معنای محل دانش و علم و معادل با یونیورسیتی آمده است. (لغت نامه دهخدا) ‌بنابرین‏ از لحاظ لغوی دانشگاه محل دانش است نه صرفاً محل درس دادن که معنی مدرسه را می رساند. در زبان یونانی school به معنی تفریح است و در زبان لاتین نهاد تحصیلی گفته می شود که به معنی بازی است. یعنی اینکه آنهایی که رسالت اندیشیدن بر هستی و روشن کردن تمام جنبه‌های فرهنگ را دارند باید از نگرانی های روزمره جدا باشند (یمنی، ۱۳۸۸، ص ۲۶).

 

جامعه ترجمه عربی واژه لاتینی Universitas یا Universitat می‌باشد که دارای معانی لغوی و تاریخی و آکادمیک نیز هست.

 

در فرهنگ جدید زبان انگلیسی که بر پایه ریشه یابی تاریخی کلمات تألیف گردیده این کلمه [جامعه] دارای مفاهیم گوناگونی به شرح زیر است:

 

۱- مدلول متعارف لغوی که عبارت است از: جامع- کل عدد- عموم.

 

۲- در زبان لاتینی مربوط به دوره اخیر و قرون وسطی بویژه در کابرد حقوقی این کلمه بر «جماعت» و «شرکت» اطلاق گردیده است.

 

۳- و اما معنی و مفهوم سوم کلمه عبارت است از:

 

«گروه استادان و دانشجویانی که به منظور تعلیم و تعلم مراتب عالی رشته‌های علمی در جایی خاص گرد هم می‌آیند. این افراد بر روی هم از گروهی با تشکیلات مشخص و توانایی فکری و حقوق شناخته شده بویژه حق اعطای پایه های علمی تشکیل یافته و از ترکیب این عناصر مؤسسه ای به منظور پیشرفت آموزش در رشته‌های عالی و یا مهم دانش به وجود می‌آید.

 

مجموعه دانشکده ها و بناهای علمی و دیگر ارگان هائی که به گونه ای با این تشکیلات پیوند دارند به عنوان جامعه یعنی دانشگاه نامیده می شود». (غنیمه، ۱۳۸۸، ص ۲۷)

 

محقق انگلیسی دکتر جانسون [۴]۱در تعریف این سازمان گوید:

 

«مدرسه ای که تمامی فنون و علوم و معارف در آن تدریس و تعلیم می شود».

 

استاد رابرتس [۵]۲در کتابی که تحت عنوان «دانشگاه های بریتانیا» نوشته معتقد است که این تعریف دکتر جانسون تنها صورت جالبی از مفاهیم آکادمی را نسبت به معنی دانشگاه بیان می‌دارد، و این تعبیر به تخیلات و مفاهیم عالی ذهنی نزدیکتر است تا واقعیت های تاریخی، در صورتی که این تعریف از جنبه تاریخی پایه و اساس چندانی ندارد، زیرا که جامعه صرفاً عبارت بوده است از مجموعه اشخاص یا رابطه (بین ایشان) که به تدریج به صورت «دانشگاه» یعنی دربرگیرنده دانشجویان یا سازمانی فراگیر برای استادان یا بدانچه در لاتین schulariom ، Universitas magestrorun ، Universita نامیده می شود درآمده و به عبارت دیگر به مفهوم جماعتی از دانشجویان یا معلمین تحول یافته است.

 

در این صورت دانشگاه به معنی مکان یا مجموعه ای ساختمانی که تنها سلسله دروسی در آن ایراد گردد نیست، بلکه دانشگاه در تعبیر ساده و مرحله ابتدائیش عبارت است از گروهی اهل تحقیق و مطالعه. اما برای خود مکان درس در قرون وسطی واژه مخصوصی به کار رفته و آن عبارت بوده است از Studium یا General Studiumو این به هر گونه مؤسسه ای اطلاق می گردید که امکان آن را داشت که پویندگان دانش از هر سو در آن پذیرفته شوند. (همان، ص ۳۸)

 

دانشگاه و سیر تحولی آن در غرب

 

دانشگاه پدیده ای ناگهانی نیست، بلکه دارای تاریخی پرفراز و نشیب و تحولی است. تحولات آرام اما مؤثر آن، قابل تأمل است. بدون نگاه ‌به این گذشته مستمر و پرتلاطم، درک پیچیدگی آن دشوار خواهد بود. دانشگاه به رغم برداشت هایی که از آن مطرح می شود، محصول غرب نیست، بلکه در تمدن های مختلف نظیر چین، ایران، هند، مصر و اسلام نیز هر چند با نام های متفاوت وجود داشته است. اما دانشگاه، ‌بر اساس ماهیت شناختی خود همواره مدعی جهان شمولی بوده، کارکردهای متنوع مهمی داشته است.

 

در قرون وسطا نیز ابتدا به معنی یک صنف خاص همانند دیگر صنوف مطرح بود و سپس به اجتماعی از استادها و دانشجویان گفته شد، بدین ترتیب، معانی حرفه ای، فنی و انسانی دانشگاه نمود پیدا کرد: حرفه‌ای به معنای پیشه ای برای معاش، فنی به معنای محلی برای آموزش مهارت های خاص، و انسانی به معنای میدان ارتباطات انسانی؛ ‌بنابرین‏ دانشگاه به مجموعه ای تبدیل شد که در آن افرادی که دارای منافع مشترک بوده، مسئولیت های مشترکی داشتند، با همدیگر به فعالیت مشغول بودند. از نظر حقوقی دانشگاه به منزله اتحاد جدایی ناپذیر این افراد در بستر همیشگی شان درنظر گرفته می شد. در آخرین سال‌های حکومت فیلیپ اگوست[۶] در فرانسه، دانشگاه به یک گروه حرفه ای گفته می شد که از معلمان و شاگردان تشکیل می شد و به واسطه هدف مشترک و دفاع از منافع مشترک، بر استخدام عادلانه خود نظارت داشته، نیروهای حفاظتی خاصی را تحت مدیریت خود داشتند. دانشگاه در این تعریف به معنی یک صنف منطبق بر الگوهای زمان خود مطرح می شد که به دنبال حکمرانی ذهن در ابعاد مختلف زندگی بود. (یمنی، ۱۳۸۸، ص ۱۶)

 

در قرون وسطا آموزش عالی در اروپای غربی نظام مند شد و تمام دانش های موجود در مؤسسات تخصصی به نام دانشگاه قرار داده شد؛ این چنین بود که دانشگاه بولوین[۷] مرکز حقوق، دانشگاه مون پلیر[۸] مرکز طب و دانشگاه پاریس مرکز مطالعات مذهبی شد. البته، دانشگاه هم در بطن مسیحیت جایگاه خاصی پیدا کرد؛ در چنین جایگاهی دانشگاه نظریه می‌داد، معانی اساسی فرهنگ را تعریف می کرد، به عنوان اندیشه ناب قلمداد می شد و ساختار اصلی اشکال مختلف اندیشه را به وجود می آورد، اما ‌بر اساس همان بعد تحولی که ابتدا عنوان شد دانشگاه قرون وسطا آرام آرام معنی خود را از دست داد و زیر سؤال رفت و به مرور در بطن یک واقعیت تاریخی در حال تحول (رنسانس) جایگاه و کارکرد خود را تغییر داد؛ بدین ترتیب، دانشگاه با تردید به دلایل وجودی خود همراه با زوال اخلاقی اش، با تهدیدهای جدی روبه رو شد. از قرون هفده و هیجده میلادی دانشگاه در اروپا از همه فعالیت های علمی فاصله گرفت. به طوری که دیگر نقشی در توسعه زبان و هنر اندیشه ایفا نکرد؛ این فعالیت ها در خارج از دانشگاه و معمولاً بر ضد دانشگاه موجود انجام می گرفت. اگر در زمان لویی چهاردهم آکادمی فرانسه محلی برای چنین کارهایی بود، در قرن هیجدهم دانشگاه های جدید در شهرها و در سالن های خاص، خیابان ها و کافه ها شکل گرفت که بیشتر اندیشمندان و نویسندگان پیشرو، این فعالیت ها را انجام می‌دادند؛ بدین ترتیب دانشگاه معنی و مکان خود را تغییر داد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...