کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل




جستجو



 



پیشنهادات پژوهش­های بعدی  ………………………………………………………………………  92

محدودیت­های پژوهش  …………………………………………………………………………….  93

پیوست­ها

فصل اول

بیان مسئله

تحقیقات درباره جنین و نوزاد حیوانات نشان داده است که تجارب حسی غیرعادی (اعم از تحریک بیش از حد یا محرومیت بیش از حد) می­توانند بر تکامل مغز تأثیر بگذارد. حساسیت لمسی از هفته 7 جنینی و از ناحیه دهان شروع می­شود و در هفته 15 به سایر قسمتهای صورت، کف دست و پا، تنه ،بازوها ، پاها ،زبان و غشاهای مخاطی توسعه می­یابد. لمس یکی از مهمترین روش­های تبادل عاطفی برای والدین و شیرخواران محسوب می­شود و اولین سیستم حسی است که تکامل می­یابد و مبنای تعاملات میان شیرخوار و والدین را بوجود می­آورد[1] چرا که نوزاد از ابتدای تولد دارای حس لمس در هر ناحیه از بدن است[2].

اهمیت تماس فیزیکی در نوع بشر، قابل اغماض نیست[1] لمس، بوسیله آرام کردن نوزاد به کاهش استرس کمک می­کند و میزان خواب را افزایش می­دهد[3-5] و نقش مهمی در رشد جسمی و عاطفی نوزاد دارد و ماساژ، بهترین شیوه لمس است. ماساژ نه تنها به ایجاد علاقه و دلبستگی بین مادر و نوزاد کمک می­کند و پیوند عاطفی بین مادر و نوزاد را بهبود بخشیده و اطمینان بیشتری از نظر مهارتهای والدینی بوجود می­آورد[1, 5] بلکه برای تسکین کولیک، تقویت دستگاه گوارش و رشد عضلات بسیار

 سودمند می­باشد[2, 5-7]. نوع، زمان و مقدار لمس باید با متغیرهای تکاملی نظیر سن وشرایط فعلی شیرخوار، قابلیت­ها، آستانه تنش­ها و توانایی­های نوزاد هماهنگ باشد[1]. نوع ماساژ و مقدار فشاری که در فرایند انجام ماساژ استفاده می­شود در میزان وزن­گیری، خواب، عصبانیت، گریه و اضطراب نوزاد تأ ثیر دارد[8].

تمایل فرد به برقراری نوعی رابطه­ی نزدیک با افراد معین و احساس امنیت بیشتر در حضور این افراد، دلبستگی نامیده می­شود و به نظر می­­رسد الگوی دلبستگی اولیه، با نحوه­ی کنار آمدن کودک با تجربه های چند سال بعد نیز ارتباط دارد[9]. دلبستگی رابطه عاطفی بین والدین و نوزادشان است که از زمان قبل از تولد شروع می­شود و با احساس حرکات جنین زیاد می­شود و بعد از تولد افزایش می­یابد و تماس پوستی مادر با نوزاد[10] و مراقبت کانگروئی بلافاصله بعد از تولد میزان دلبستگی مادر با نوزاد را افزایش می­دهد[11]. لازم به ذکر است که فرایند دلبستگی بین مادر و نوزاد فرایندی متقابل است چرا که رابطه بین دلبستگی والدین-نوزاد با رفتارهای بعدی والدی به خوبی ثابت شده­است[12].

ارتباط والدین قبل از بارداری و تولد، سنگ بنای سازگاریهای عمده هیجانی و فیزیکی همراه با تولد طفل را بنا می­نهد[13]. دلبستگی پدر با جنین یک احساس ذهنی عشق و علاقه نسبت به کودکی است که هنوز متولد نشده است نه راه و روش یا نظری در مورد کودک[14]. شواهد زیادی هست که نشان می­دهد جداشدن عاطفی توأم با جدائی فیزیکی از والد، می­تواند فرایند طبیعی پیوند عاطفی والد و نوزاد را مختل کند. وقتی که شیرخواری بیمار است به نظر می­رسد که جدائی فیزیکی توأم با جدائی عاطفی از والدین، سبب نوعی احساس بی کفایتی در والدین می­شود و لازم است والدین تشویق شوند که شیرخوار را هرچه زودتر ملاقات کنند و او را لمس کنند چرا که لمس کردن اولین روش ارتباطی بین والدین و شیرخوار است[1]. بسیاری از افرادی که به تازگی پدر یا مادر شده­اند، تمایل به لمس و دست زدن به نوزادشان از خود نشان می­دهند[15].

بخشی از تکامل یک نوزاد طبیعی وابسته به مبادله یکسری واکنش­های عاطفی بین والد و اوست که آنها را از لحاظ روانی و فیزیولوژیکی نزدیک می­کند. این ارتباط با حمایت عاطفی خانواده تقویت می­شود[16]. ارتباط نوزاد-والد پیش از بدنیا آمدن نوزاد با برنامه­ریزی و قطعیت حاملگی شروع می­شود[16]. پدران در مراحل اولیه بعد از زایمان -که ممکنست استرس زیادی هم داشته باشند- از میزان امکانات موجود جهت تسریع تعامل نزدیک با نوزادشان رضایت ندارند[17] در حالیکه مطالعات نشان می­دهند که برگزاری کلاس آموزشی نحوه ماساژ و حمام نوزاد به مدت 4 هفته سبب می­شود که نوزادان با پدر خود رابطه خوبی برقرار کنند وتماس چشمی، لبخند و ارتباط کلامی بیشتری با پدر نشان دهند و رفتارهای اجتنابی کمتری در مقایسه با گروه کنترل از خود نشان دهند[18].

مطالعات جدید نشان می­دهد که تعامل اولیه پدر– نوزاد، پدران را نیز همانند مادران شیفته کودک می­سازد. ارتباط نزدیک کودک با پدر می­­تواند عواقب ناشی از عدم ارتباط امن با مادر را جبران کند و پدرانی که از کودکان خود مراقبت می­کنند ممکنست با نقش والدینی خود احساس راحتی و موفقیت بیشتری نمایند[1]. هنگامی که

یک مطلب دیگر :

منبع مقاله درباره الحق

 والدین آرامش کسب می­کنند، اعتماد به نفس آنها افزوده می­شود و فواید آن برای والدین و نوزاد خیلی زیاد است[5] و این در حالیست که پدرانی که در برنامه های آموزشی مربوط به ماساژ نوزاد شرکت کردند، از میزان استرس­شان به میزان قابل ملاحظه­ای کاسته شد[17] و نیز آنهایی که در برنامه­های  بهداشت نوزاد از جمله اهمیت شیر مادر شرکت کردند، نسبت به سایر گروه­ها اضطراب کمتری از خود نشان دادند[19].

معمولا فرایند وابستگی در پدران، باعث بروز رفتارهایی مانند تماس بینائی با نوزاد، بخصوص با تمرکز بر زیبائی کودک، تماس لمسی که غالباً به صورت تمایل به گرفتن و بغل کردن نوزاد ظاهر می­شود، توجه به خصوصیات مشخص و مستقل کودک با تأکید بر تشابهات او به پدر،  درک نوزاد به صورت کمال مطلوب، تکامل حس قوی گرایش به کودک که منجر به توجه بیشتر به او می­شود و ایجاد حس عمیق اعتماد به نفس و رضایت مندی می­گردد[1]. بهر حال، هم پدر و هم مادر وقتی که منتظر تولد کودک هستند با جنین رابطه عاطفی برقرار می­کنند[20]. زمان ایجاد دلبستگی به نوزاد در مادران نسبت به پدران متفاوت است. اگر چه مادران یک افزایش سریع در میزان دلبستگی را در ماه پنجم حاملگی نشان می­دهند و در طول حاملگی احساسی بخصوص دارند اما این احساس در پدران به آرامی و بیشتر بعد از تولد و هنگام مراقبت از نوزاد اتفاق می­افتد[12] توجه به دلبستگی پدر و مادر با نوزاد از نظر رشد و تکامل روانی– اجتماعی کودک و توافق بین زوجین بسیار پر اهمیت است[20] و مطالعات در مورد روابط عاطفی پدر- کودک نشان داده است که مراحل این پیوند عاطفی تا حدودی شبیه مادر است[1, 21].

تعامل پدر و مادر با جنین در حال رشد متفاوت است. اما مدارک و شواهد موجود این تفاوتها را متناقض نشان می­دهد. برخی میزان دلبستگی مادر را بالاتر، برخی میزان دلبستگی پدر را بالاتر و برخی از آنها دلبستگی پدر و مادر را مشابه هم نشان داده­اند. تشخیص عوامل مؤثر بر دلبستگی پدر و مادر با نوزاد بسیار مهم است چرا که در سلامتی و رشد و تکامل نوزاد دخیل هستند[20].

یکی از اهداف کارکنانی که با والدین در ارتباط هستند، تشویق بهبود دلبستگی یا ارتباط مؤثر بین والدین و نوزاد است[12]. پرستاران ممکنست عوامل دخیل در میزان دلبستگی والد– نوزاد را در طول مراقبتهای قبل از زایمان بررسی کنند[20] و پرستاران می­توانند بر فرایند وابستگی تأثیر مثبت بگذارند[1]. پرستار نوزادان باید بطور روز افزون دنبال مداخلاتی از جمله ماساژ باشد که این نیاز والدین را تأمین نماید[15] و برای تکامل روابط عمیق­تر والدین با کودکان، آنها را آموزش داده و مشکلات احتمالی را شناسایی کنند[1] و اگر خانم حامله و همسر او برای داشتن احساس عمیق نسبت به نوزاد آمادگی ندارند، پرستار باید آنها را به یک مشاور معرفی کند[20]. زیرا پدرانی که در فرایند ماساژ نوزادان خویش مشارکت می­نمایند احساس لذت بیشتری نموده و در تعامل با نوزاد صمیمیت بیشتری نشان می­دهند[22] و در این فرایند شناخت اهمیت تماس زودرس بین پدر و نوزاد، ضروری است. پدران باید تشویق شوند که احساسات مثبت خود را بروز دهند[1]. پدران در 48 ساعت اول بعد از زایمان عواطف مربوط به دلبستگی را کمتر از خود نشان می­دهند[21] بخصوص اگر به دلایلی پدر بر این باور باشد که این احساسات باید پنهان بماند، در صورتی که این نکته برای آنها روشن نشود پدر ممکنست در تناقض بین باورهای قبلی خود با احساسات عمیقی که تمایل به آشکار کردن آنها دارد گمراه شود و بهترین فرصت­ها برای تعامل با فرزند خویش را از دست دهد[1] و برخی فاکتورهای دخیل در دلبستگی پدر با نوزاد مانند ارتباط پدر و مادر، سن پدر شدن، تجربیات قبلی دوران پدر بودن، حاملگی پر خطر، تعداد فرزندان، سطح تحصیلات که این عوامل را نمی­توان تغییر داد[20].

در مطالعه scholz به اثرات مثبت مداخله پدر در فرایند حمام دادن و ماساژ نوزاد اشاره شده است [18] اما اشکال مطالعه این است که هم پدر و هم مادر را در مراقبت درگیر کرده و هر دو مراقبت(حمام دادن و ماساژ نوزاد) را توأماً انجام داده­اند و عملاً اثرات مثبت هر یک از تکنیک ها به تنهایی مشخص نشده است.

با توجه به اهمیت موضوع و به دلیل اینکه دلبستگی پدر– نوزاد در صورت بروز مشکلات و آزردگی­های جسمی مادر پس از زایمان رابطه بین مادر– نوزاد را تحت تأثیر قرارمی­دهد و در این برهه زمانی مشارکت دادن پدر در فرایند مراقبت می­تواند این کاستی را پوشش داده و نوزاد را از صدمات روانی– اجتماعی احتمالی حفاظت کند[20] و با عنایت به اینکه تنها مطالعات معدودی در جهان در خصوص موضوع مداخله پدران بر فرایند دلبستگی نوزاد و پدر انجام شده[23] و مطالعات انجام شده در دهه­های اخیر بیشتر بر روی تأثیر ماساژ بر میزان وزن ­گیری نوزاد و علائم افسردگی و اضطراب مادران و نیز مقایسه تأثیر انواع روشهای ماساژ بر وزن نوزاد صورت گرفته­است[24] و در کشور نیز مطالعه­ای در این خصوص یافت نشد لذا پژوهشگر با قصد یافتن تاثیر ماساژ نوزاد بر دلبستگی بین پدر و نوزاد ،تصمیم به انجام این مطالعه گرفت.

اهداف پژوهش

هدف كلی :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1399-07-30] [ 01:16:00 ق.ظ ]




در این زمینه، نظریه ی خودپنداره بیان می كند كه عزت نفس كلی و اختصاصی  یكسان نیستند و نمی توان یكی را از دیگری استنباط نمود. برای نمونه، عزت نفس كلی یك مؤلفة عاطفی است كه با بهزیستی روان شناختی در ارتباط است، ولی عزت نفس اختصاصی یك مؤلفة شناختی است و با پیامد رفتاری رابطه دارد ( پالمن و آلایك[23]،2000) . لذا به مفهوم دقیق كلمه، عزت نفس عبارت از میزان ارزشی است كه افراد برای خویشتن قائل هستند. همچنین سطح بالای عزت نفس بیانگر ارزیابی مثبت از خود است و برعكس. به عبارت دیگر، عزت نفس یك ادراك است و نه یك واقعیت (رجبی و بهلول، 1386).

در ارتباط با تأثیر درمان های روانشناختی بر عزت نفس، پژوهش ها نتایج گوناگونی را نشان داده اند؛ به طور مثال، ماریانی[24](1979)، نشان داد که درمان عقلانی- عاطفی در طی ده جلسه که بر روی دانش آموزان دبیرستانی انجام گرفت باعث افزایش عزت نفس آن ها شد. اما از سوی دیگر، بعضی پژوهش ها تاثیر این روش را نشان نداده اند، به طور مثال تری دیانا[25](1995) و یوت آرمند[26](1996)، نشان دادند آموزش مشاوره گروهی تاثیری بر بهبودی اعتماد به نفس ندارد .

در داخل کشور نیز نتایج مطالعه خدایی روی 40 نفر از دانش آموزان دختر سال اول متوسطه شهرستان ایلام نشان داد که مشاوره گروهی باعث افزایش سلامت عمومی و عزت نفس کلی دانش آموزان دختر گروه آزمایش شده است (جان بزرگی و نوری، 2006).  مظاهری و  باغبان و فاتحی زاده(2006)، در بررسی خود که بر روی 30  نفر از دانشجویان خوابگاه در سه گروه (دو گروه آزمایشی و یک گروه گواه) به مدت8 جلسه انجام دادند، به این نتیجه رسیدند که آموزش شناختی – رفتاری نسبت به آموزش رفتاری به طور معنی داری بر افزایش عزت نفس مؤثرتر بوده است.

از نظر برنارد[27] و دیگران(1989)، درمان عقلانی – عاطفی (RET) به وجود آمده توسط آلبرت الیس )1989)، یکی از جامع ترین و یکپارچه ترین مکاتب روان درمانی جهت شناسایی و کاهش باورهای غیر منطقی و باورهای الزام آور در زمینه انتخاب همسر است. رفتاردرمانی عقلانی- عاطفی از این نظر که بر تفکر، قضاوت، تصمیم گیری، تجزیه و تحلیل و عمل کردن تأکید می کند، با درمان هایی که به سمت شناخت و رفتار گرایش دارند، مشترکات زیادی دارد. فرض اساسی رفتار درمانی عقلانی – عاطفی این است

 که افراد با نحوه ای که رویدادها و موقعیت ها را تعبیر می کنند، در مشکلات روان شناختی خود و نشانه های خاص دخالت زیادی دارند(قربانی، 1389). این درمان بر این فرض استوار است که شناخت ها، هیجان ها و رفتارها به نحو چشم گیری بر یکدیگر تأثیر داشته و رابطه ی علت و معلولی متقابل دارند. رفتار درمانی عقلانی – عاطفی همواره بر این سه وجه و تعامل های آن ها تأکید دارد. بنابراین ، می توان آن را رویکردی تعاملی دانست(کوری، 2002، ترجمه سید محمدی، 1385).

براساس درمان عقلانی – عاطفی، علل واقعی اختلالات بشری در دو ویژگی منحصر به فرد انسان نهفته است :

الف) رغبت عمومی به کج فکر کردن، احساسات نادرست از خود نشان دادن و بد عمل کردن.

ب) گرایش های خاص فرد به رفتارهایی که موجب شکست او می شوند.

الیس بر این باور است كه اضطراب و اختلالات عاطفی نتیجه طرز تفكر غیرمنطقی و غیرعقلانی است. به نظر او، افكار و عواطف، كنش های متفاوت و جداگانه ای نیستند. از این رو تا زمانی كه تفكر غیرعقلانی ادامه دارد، اختلالات عاطفی نیز به قوت خود باقی خواهد بود. به نظر الیس، افرادی كه خود را اسیر و گرفتار افكار غیر عقلانی خویش می كنند، احتمالاً خود را در حالت احساس خشم، مقاومت، خصومت، دفاع، گناه، اضطراب، بی ثمری، سستی و رخوت مفرط، عدم كنترل، و غمگینی قرار می دهند. انسان به وسیله ی اشیای خارجی مضطرب و برآشفته نمی شود، بلكه دیدگاه و تصوری كه او از اشیاء دارد، موجب نگرانی و اضطرابش می شوند. تمام مشكلات عاطفی افراد از تفكرات جادویی و موهوم آن ها سرچشمه می گیرد كه از نظر تجربه معتبر نیستند(گردی، 1382)

یک مطلب دیگر :

 

متغیر دیگری که تحت تاثیر عزت نفس پایین در دانش آموزان است پیشرفت تحصیلی می باشد. از آن جایی که پیش بینی پیشرفت تحصیلی از نقطه نظر علمی و کاربردی دارای اهمیت فراوان است. پیشرفت تحصیلی یکی از عوامل مقبولیت در کلاس درس است. همچنین به دست آوردن یک شغل و درجات آن دارای اهمیت است. اهمیت پیشرفت تحصیلی از بعد دیگری نیز قابل تأمل است. از آن جا که هر نظام تربیتی به جهت حصول بهترین شرایط و نتایج و رفع  کمبودها و موانع در سراسر فرایندهای آموزشی و پرورشی و استفاده بهینه از دروندادها، همواره مورد ارزیابی متخصصان قرار می گیرد(مهرافروز و شهرآرای،1381). بنابراین،  با توجه به این که دانش آموزان با عزت نفس پایین دارای پیشرفت تحصیلی پایینی هستند بنابراین، می توان اثربخشی مشاوره گروهی عقلانی-عاطفی-رفتاری را بر میزان پیشرفت تحصیلی دانش آموزان مورد سنجش قرار داد.

با توجه به اهمیت دوران نوجوانی و تأثیر آن در زندگی افراد، هر گونه آموزش در خصوص نحوة تعامل صحیح با محیط اطراف، به نوجوان كمك می كند تا از این دورة پر تلاطم، به سلامت بگذرد و خود را برای ورود به مرحلة دیگر زندگی آماده نماید دختران به لحاظ عاطفی نسبت به پسران حساس تر هستند و در برابر شرایط دشوار زندگی ممكن است شكننده تر باشند. از این رو جلسات مشاورة گروهی براساس تقویت عزت نفس و ارائة راهبردهایی در خصوص ارتقاء سلامت عمومی می تواند به ویژه در سازگاری و برخورد مناسب آن ها با شرایط بحرانی آموزشگاهی و خانوادگی مؤثر باشد(مهرافروز و شهرآرای،1381).

جلسات مشاورة گروهی با تأكید بر روش درمان عقلانی- عاطفی – رفتاری الیس باعث می شود: نوجوانان دختر با تفكرات، نگرش ها و باورهای غیرمنطقی خویش آشنا شوند، انتظارات خود را در گروه مطرح نمایند، افزایش تعاملات مثبت در گروه را تجربه كنند و مهارت های بین فردی را یاد بگیرند و در مدارس نیز پیشرفت تحصیلی لازم را داشته باشند. ارائه و آموزش این مهارت ها موجب خواهد شد كه در نهایت آن ها بتوانند بر مشكلات خویش غلبه نمایند. با توجه به اهمیت عزت نفس و پیشرفت تحصیلی به خصوص با توجه به مهاجر پذیر بودن شهر بندرعباس ممکن است دانش آموزان از قومیت های مختلف با یکدیگر در تماس قرار بگیرند و عزت نفس آن ها و متعاقب آن پیشرفت تحصیلی آن ها متزلزل شود.  بنابراین، محقق در این تحقیق به دنبال پاسخگویی به این سؤال است که آیا مشاوره گروهی به شیوه ی عقلانی – عاطفی بر تقویت و افزایش عزت نفس و بهبود پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دختر مقطع پیش دانشگاهی موثر است؟

[1] – Deary

[2] – Strand

[3] – Smith

[4]-  Fernandes

[5] – Dweck

[6] – Master

[7] – Akin-Little

[8] – Delligatti

[9] – Huebner

[10] – Suldo

[11] – McKnight

[12] – Seligman

[13]-  Csikszentmihalyi

[14] – Cohen

[15] . Juth, Smyth and Santuzzi

[16] – Rational- Emotive- Behavior Therapy

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:15:00 ق.ظ ]




نمونه آماری و روش نمونه گیری.. 111
ابزارهای اندازه گیری تحقیق.. 111
پرسشنامة تعهد سازمانی.. 112
روایی و پایایی پرسشنامه تعهد سازمانی.. 112
پرسشنامه كیفیت زندگی كاری.. 113
پایایی و روایی گویه های متغیر کیفیت زندگی کاری.. 113
پرسشنامه سلامت سازمانی: 114
روش اجرای پژوهش…. 115
روش تجزیه و تحلیل اطلاعات… 115
فصل چهارم : یافته های تحقیق
مقدمه. 117
تعیین  پایایی و روایی پرسش نامه به روش آلفای کرونباخ.. 117
الف: یافته های توصیفی.. 118

 

توزیع فراوانی کارکنان مورد مطالعه بر حسب متغیرهای دموگرافیک… 119
آمارهای توصیفی در جامعه مورد مطالعه به تفکیک ابعاد کیفیت زندگی کاری.. 120
آمارهای توصیفی در جامعه مورد مطالعه به تفکیک ابعاد سلامت سازمانی.. 121
آمارهای توصیفی تعهد کارکنان مورد مطالعه. 121
ب: آمار استنباطی.. 122
تحلیل رگرسیون. 122
فرضیه اصلی: بین كیفیت زندگی كاری و سلامت سازمانی با تعهد سازمانی در بین كاركنان بیمارستان های غیر دولتی شیراز رابطه معناداری وجود دارد. 124
فرضیه فرعی اول: مولفه های سلامت سازمانی پیش بینی كننده معنی دار تعهد سازمانی در بین كاركنان بیمارستان های غیر دولتی شیراز می باشد. 127
فرضیه فرعی دوم: مولفه های کیفیت زندگی کاری پیش بینی كننده معنی دار تعهد سازمانی در بین كاركنان بیمارستان های غیر دولتی شیراز می باشد. 129
فرضیه فرعی سوم: متغیرهای جمعیت شناختی پیش بینی كننده معنی داری برای تعهد سازمانی كاركنان بیمارستان های غیر دولتی شیراز است. 131
فرضیه فرعی چهارم: مولفه های كیفیت زندگی كاری و مولفه های سلامت سازمانی پیش بینی كننده معنی دار برای تعهد سازمانی كاركنان بیمارستان های غیر دولتی شیراز است. 133
فصل پنجم : بحث و نتیجه گیری
خلاصه تحقیق.. 138
جمع بندی یافته های مربوط به فرضیه های تحقیق.. 138
محدودیت ها 143
پیشنهادها 143
پیشنهادهای پژوهشی.. 143
پیشنهادهای کاربردی.. 144
منابع.. 145

فهرست جدول ها
عنوان                                                                                                            صفحه
جدول 4-1- نتایج آزمون پایایی برای طیف های پرسشنامه، به روش آلفای کرونباخ   118
جدول 4-2- توزیع فراوانی کارکنان مورد مطالعه بر حسب متغیرهای دموگرافیک… 119
جدول 4-3- آمارهای توصیفی در جامعه مورد مطالعه به تفکیک مولفه های کیفیت زندگی کاری   120
جدول 4-4- آمارهای توصیفی در جامعه مورد مطالعه به تفکیک مولفه های سلامت سازمانی   121
جدول 4-5- آمارهای توصیفی تعهد کارکنان مورد مطالعه. 121
جدول 4-6- رگرسیون چندمتغیره میان مولفه های سلامت سازمانی با تعهد سازمانی (الف) و میان مولفه های کیفیت زندگی کاری با تعهد سازمانی (ب). 122
جدول 4-7- ضرائب همبستگی میان کیفیت زندگی کاری و سلامت سازمانی با تعهد سازمانی   124
جدول 4-8- ضرائب همبستگی میان کیفیت زندگی کاری و مولفه های تعهد سازمانی   125

یک مطلب دیگر :

 

جدول 4-9- ضرائب همبستگی میان سلامت سازمانی و مولفه های تعهد سازمانی.. 126
جدول 4-10- ضرائب همبستگی میان مولفه های سلامت سازمانی و تعهد سازمانی.. 127
جدول 4-11- ضرائب همبستگی میان مولفه های کیفیت زندگی کاری و تعهد سازمانی   129
جدول 4-12- ضرائب همبستگی میان مولفه های کیفیت زندگی کاری و مولفه های تعهد سازمانی   131
جدول 4-13- ضرائب همبستگی میان مولفه های جمعیت شناختی و تعهد سازمانی.. 132
جدول 4-14- بررسی تحلیل واریانس متغیرهای جمعیت شناختی با تعهد سازمانی.. 133
جدول 4-15- ضرائب همبستگی میان مولفه های سلامت سازمانی و مولفه های کیفیت زندگی کاری با تعهد سازمانی.. 134

چکیده
هدف این پژوهش بررسی رابطه بین سلامت سازمانی و کیفیت زندگی کاری با تعهد سازمانی در بین کارکنان بیمارستان‌های شهر شیراز بود. جامعه آماری این پژوهش کلیه کارکنان بیمارستان‌های غیردولتی بودند. با روش تصادفی خوشه ای 4 بیمارستان انتخاب و سپس از کلیه کارکنان بیمارستان ها خواسته شد تا پرسش نامه های تعهد سازمانی (پورتر و همکاران 1974)، کیفیت زندگی کاری و سلامت سازمانی پاسخ دهند. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS (والتون 1973) (هوی و همکاران 1991) ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون تحلیل شد. نتایج نشان داد که مؤلفه های سلامت سازمانی مانند روحیه، ساخت دهی و یگانگی نهادی پیش بینی کننده معناداری برای تعهد سازمانی هستند. مؤلفه های تعهد سازمانی مانند پرداخت منصفانه، محیط کاری ایمن و بهداشتی، قانون گرایی در سازمان و توسعه قابلیت های انسانی نیز پیش بینی کننده معنادار تعهد سازمانی هستند. میان کیفیت زندگی کاری با تعهد سازمانی رابطه معناداری (001/0) وجود دارد. بین سلامت سازمانی و مؤلفه های تعهد سازمانی نیز رابطه معناداری یافت شد. (P<0.001)

واژگان کلیدی: سلامت سازمانی، کیفیت زندگی کاری، تعهد سازمانی

فصل نخست

 

کلیات تحقیق

 

مقدمه

یكی از عواملی كه سازمان را در جهت تحقق اهداف آن یاری می رساند، سلامت سازمانی می باشد. سازمان سالم سازمانی است كه نه تنها در محیط خود دوام می آورد بلكه در یك برهه ی زمانی طولانی نیز به طور كافی سازش كرده و توانایی بقاء و سازش خود را به گونه ی مداوم گسترش می دهد (هوی و میشل،2000). یکی دیگر از مفاهیمی که امروزه به موضوع اجتماعی عمده ای در سراسر دنیا مبدل شده است، مفهوم کیفیت زندگی کاری است(لوتنس ،2002). در حالی که در دهه های گذشته فقط بر زندگی شخصی(غیر کاری)تاکید می شد. طرفداران نظریه کیفیت زندگی کاری در جستجوی نظام های جدیدی برای کمک به کارکنان هستند تا آنها بتوانند بین زندگی کاری و زندگی شخصی خود تعادل برقرار کنند، ادگار و بودین  کیفیت زندگی کاری را مجموعه شرایط واقعی کار در سازمان می دانند و معتقدند کیفیت زندگی کاری نگرش و احساس کارکنان از کار خود را به صورت خاص نشان می دهد(بودین و ادگار،2003).و مشتمل بر جنبه وسیعی از محیط کاری است که بر سلامت کارکنان تاثیر می گذارد(کول و اتل،2005).و یكی از مهمترین مسائل انگیزشی كه امروزه با حجم گسترده ای در مطالعات روان شناسی صنعتی وسازمانی در غرب گسترش یافته، مساله ” تعهدسازمانی ” است (اسماعیلی،1383). تعهد سازمانی عامل موثری در رفتار سازمانی كاركنان و بازده سازمان هاست و عبارت از نگرش های مثبت یا منفی افراد نسبت به كل سازمانی است كه در آن مشغول به كارند . شخص دارای تعهد سازمانی، نسبت به سازمان احساس وفاداری قوی دارد . در این راستا هر عاملی كه تعهد و تعلق خاطر كاركنان را افزایش دهد مهم و شایان توجه است. به همین منظور در این پژوهش سعی بر آن است که رابطه بین سلامت سازمانی و کیفیت زندگی کاری با تعهد سازمانی در بین کارکنان بیمارستانهای شهر شیراز در سال 1392 بررسی شود.

بیان مسئله

امروزه سازمانها شاهد تغییرات سریع و غیر قابل پیش بینی زیادی در محیط پیرامون خود هستند. محیطی که در آن، رقابت فزاینده جهانی، توسعه و گسترش تکنولوژی اطلاعات و تغییرات در ویژگیهای جمعیت شناختی نیروی انسانی و مشتریان در قلب تغییرات قرار دارند . از سوی دیگر، توسعه و رشد هر جامعه ای در گروی داشتن سازمانهای سالم است. هر جامعه ای اگر به عنوان یک سیستم کلی نگریسته شود، در درون خود دارای سازمانها و نهادهایی است که به عنوان خرده سیستم وظایفی بر عهده دارند که باید این توانایی را داشته باشند که در کنار دیگر سیستمها و همگام با آنها در جهت تحقق اهداف سیستم بزرگتر گام بردارند . ( جعفری و همكاران ، 1390)
یكی از موضوعات مهم سازمانی، وجود تعهد در بین كاركنان است. مدیران لایق همیشه تلاش دارند تا تعهد كاركنان خود را افزایش دهند زیرا آن را لازمة توسعه و پیشرفت سازمان می دانند . ( حسینی ، 1387) .
تعهد سازمانی یکی ازمسائل مهم انگیزشی است. بر اساس آن، فرد به شدت هویت خود را از سازمان میگیرد، در سازمان مشارکت دارد و با آن در می آمیزد و از عضویت در آن لذت میبرد . از نظر می یر و آلن (1991) تعهد، حالتی روانی است که نوعی تمایل، نیاز و الزام جهت اشتغال در یك سازمان فراهم میآورد . ( فردوسی و همكاران ، 1391)
به نظر پورتر و همكارانش (1974) نیز تعهد سازمانی، یعنی درجه ی همانند سازی روانشناختی و یا چسبندگی به سازمانی كه ما برای آن كار میكنیم. تعهد سازمانی دارای اجزای زیر است:
قبول ارزش ها و اهداف سازمان، تمایل به اعمال تلاش برای سازمان و دارا بودن میل قوی برای پیوسته ماندن به سازمان . ( حاتمی و همكاران ، 1390 ) بر این اساس ، مفهوم سه جزیی تعهد سازمانی ارائه شده است كه عبارتند از  : 1- تعهد عاطفی 2- تعهد تداوم 3- تعهد هنجاری .
تعهد عاطفی : در شرایطی ایجاد می شود كه به دلیل وجود دلبستگی هیجانی ، فرد مایل است به كار خود در سازمان ، ادامه دهد .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:14:00 ق.ظ ]




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:13:00 ق.ظ ]




سوختگی­ها سومین عامل مرگ و میر هستند. درکشور ما سالیانه قریب به 724 هزار مورد سوختگی پیش می­آید که 335 هزار نفر از آنان با خود درمانی بهبود می­یابند، 348 هزار نفر با مراجعه به مراکز بهداشتی درمانی و گرفتن خدمات سرپائی بهبود می­یابند، 38200  نفر در بیمارستان بستری می­شوند و 2920 نفر نیز می­میرند(2).

شدت آسیب­های حاصل از سوختگی از یک زخم سطحی پوست تا جراحات عمیق تهدید­کننده زندگی متفاوت است، مشکلات روانشناختی و تغییرات بدشکلی جسمی شامل بافت جوشگاه، جمع شدگی و قطع عضو اغلب پیامد این سوختگی­ها می­باشند(3) و  به همین جهت از نظر اقتصادی نیز سوختگی از پرهزینه­ترین آسیب­ها است. در ایران نیز هزینه­ی درمان برای هر بیمار سوخته در سال 1381 به طور متوسط 20 میلیون تومان برآورده شده است(2). این افراد به دلیل عوارض به جای مانده از سوختگی به درمان­های دارویی، جراحی، توانبخشی و غیره نیاز دارند. بنابراین لحظه­ها، ساعت­ها و روزهایی از زندگی فرد سوخته که می­تواند مثمر ثمر باشد از دست رفته، به جای آن صرف چنین هزینه­هایی شده وعدم کارایی باعث خسارات فراوان به فرد و جامعه می­گردد(4). کوهن بیان می­کند: هزینه­ای که برای جامعه به دلیل از دست رفتن طولانی مدت عملکرد جسمی یا آسیب­های روانی و نقایص زیبایی پس از سوختگی ایجاد می­شود بسیار زیاد بوده و قابل محاسبه نیست(5).

با پیشرفت­های اخیر در درمان سوختگی و بهبود روشهای احیاء مایعات، مراقبت از زخم و شیوه­های گوناگون جراحی برای پوشاندن سریعتر زخم­ها، هر روز بر شانس زنده ماندن بیماران مبتلا به سوختگی افزوده می­شود، این در حالی است که با افزایش شانس زنده ماندن بیماران سوخته و تعداد نجات یافتگان از سوختگی، تعداد افراد دارای عوارض سوختگی افزایش می­یابد(6).

بیماران مبتلا به سوختگی هنگام حادثه وقایع بسیار ترسناکی را تجربه می­کنند و تجارب درمان­های دردناک بیمارستان نیز بر ترس آنها می­افزاید. بیمار و خانواده ممکن است احساس خشم، گناه و ناامیدی شدیدی را تجربه کنند. کابوس­های شبانه و یادآوری حادثه منجر به سوختگی اغلب باعث آزار آنها شده و همین امر باعث می­شود که هریک از بیماران تجارب ناراحت کننده و متفاوتی را تحمل نمایند که روی سلامت ذهنی و آمادگی آنها برای شرکت در برنامه درمانی شان موثر است(7). نکته قابل توجه این­که قربانیان سوختگی با وجود همه­ی آسیب­های تخریب­کننده باید به نقش­ها و مسئولیت­های قبلی خود باز گردند. بازگشت مجدد این افراد به جامعه درحالی است

 که بار داغ حاصل از سوختگی را با خود حمل می­کنند و به همین سبب است که تاکید زیادی بر نوتوانی این بیماران شده است(1).

پرستاران بخش­های سوختگی روزانه از تعداد زیادی بیمار بطور همزمان مراقبت می­کنند، این درحالی است که تجارب ناراحت کننده و متفاوت این بیماران  نیاز به یک برنامه مراقبت فردی دارد(7). در این راستا اعضای درمانی و متخصص مراقبت­های سوختگی، اگرچه  برای کمک به سازگاری این بیماران با جراحات بسیار وسیع و کسب مجدد حداکثر عملکرد­ها، تلاش مستمری از خود نشان می­دهند، با این وجود این سوال همیشه باقی است که چطور زندگی این افراد در بازگشت به جامعه تحت تاثیر قرار خواهد گرفت(8). بویژه  تیم مراقبت کننده از بیماران سوختگی نگران این مسئله هستند که جراحات فوق چه تاثیراتی بر شکل­گیری رشد و تکامل آنها در سال­های آتی دارد(9).

در پاسخ به این نگرانی، مطالعات زیادی با رویکرد کمی در خصوص بررسی مسائل و مشکلات جسمی و روانشناختی بیماران بخش­های سوختگی صورت گرفته است. این مطالعات نشان می­دهد که مشکلات حاصل از جمع­شدگی مفاصل و سایر عوارض به­جا مانده اثرات قابل ملاحظه­ای در عملکرد فیزیکی و نیروی حیاتی بدن داشته و با ایجاد چالش­های جسمی، عاطفی، اجتماعی و شغلی باعث کاهش کیفیت زندگی این بیماران می­شود(10). همچنین مشکلات ناشی از اضطراب، افسردگی، اختلال خواب و تغییر در تصویر ذهنی بازگشت این بیماران را به سطح قابل قبولی از کیفیت زندگی تحت تاثیر قرار می­دهد(11).

پژوهش­های دیگری نیز با استفاده از ابزارهای کمی نظیرمقیاس کوتاه شده سلامت ویژه سوختگی[1] و پرسشنامه تطابق با سوختگی[2] به بررسی پیامد­های طولانی مدت سوختگی و ارتباط آن با استراتژی­های تطابقی پرداخته­اند. نتایج حاصل از این مطالعات نشان داده­اند که راهبرد­های تطابقی با پیامد­ها در زیر گروه­هایی که مشکلات سلامتی  بیشتری داشته­اند ارتباط محکمی داشته است(12).

اغلب این مطالعات که البته با شرکت بیماران بستری در بیمارستان و بیماران سرپایی صورت گرفته است، اگرچه می­تواند اطلاعات زیادی در مورد مراحل حاد سوختگی و روشهای مقابله با آن در روزهای اولیه­ی بدشکلی فراهم سازد، اما اطلاعات مهمی در خصوص اثرات طولانی مدت بدشکلی ارائه نمی­کند(13).

انجام مطالعاتی با رویکرد کیفی که به بررسی مسائل بازماندگان سوختگی  به پردازد نیز اندک است (14)و غالباً اطلاعاتی را در خصوص آنچه که بازماندگان بعد از سوختگی تجربه می­کنند؛ نظیر فقدان­های مرتبط با محدودیت­های فیزیکی، نقش­ها، وابستگی، ارتباطات و اعتماد به نفس(15) ؛ استرس­های قابل ملاحظه خویشاوندان؛ ازدست دادن روابط بین فردی بویژه با اعضای غیر فامیل(16) ،فراهم می­سازد(17). شواهد بدست آمده در ایران ،نیز نشان می­دهد، مقاومت افراد در برابر بدشکلی ناشی از سوختگی، عدم پذیرش آن و در نتیجه وضعیت روحی نامساعد آنان و پایداری علیرغم سودمندی اولیه، در طولانی مدت به کیفیت زندگی فرد لطمه وارد می­سازد (18). در مطالعه دیگری در ایران در خصوص مشکلات روانی اجتماعی بیماران سوختگی یافته­ها نشان داده است که صد درصد از  بیماران مشکلات روانی و اجتماعی را در

یک مطلب دیگر :

گوگل وبمستر، از سیر تا پیاز

 سطوح مختلف تجربه کرده­اند به طوری که احساس غم و اندوه زشت و غیر جذاب بودن آن­ها را آزار می­دهد و اکثریت آنها در زمینه صحبت کردن در مورد نقص عضو خود با دیگران؛ احساس بیزاری و نفرت از وجود خود و در معرض دید بودن عضو مبتلا در بعد روانی دچار مشکل بوده­اند. همچنین نقص عضو باعث مجادله و کشمکش در زندگی، کنجکاوی دیگران، توجه بیش از حد خانواده، مشکلات اقتصادی، طعنه زدن، ممانعت از ازدواج، کاهش ارتباط، کاهش فعالیت­های اجتماعی و شغلی در زندگی آنها شده است و در نهایت انزوای تدریجی فرد از اجتماع را به دنبال داشته است(19).

علی­رغم آنچه در مطالعات فوق الذکر به عنوان اثرات و تجارب منفی عوارض سوختگی بیان شده است، این نکته را نیز نباید نادیده گرفت که تجارب فلاکت بار ناشی از سوختگی گاها اثرات  مثبتی روی رشد شخصیتی داشته(15) در حالی که در بیشتر مطالعات این جنبه از پیامد­های بعد از سوختگی نادیده گرفته شده است(20). همچنین درپژوهش­های فوق، با وجود اینکه تجارب جسمی، روانی و اجتماعی تهدید کننده این گروه از بیماران مطرح  شده، اما چگونگی پذیرش این بیماران در جامعه مورد غفلت قرار گرفته است (13) و مهمتر اینکه مسائل فرهنگی خاص ایران  به عنوان عوامل تاثیرگذار کمتر معرفی شده است(18).

مروری کلی بر متون نشان می­دهد، اگرچه پیشرفت علم و تکنولوژی باعث افزایش تعداد بازماندگان سوختگی شده است، اما  مشکلات متعدد اجتماعی، اقتصادی و روانشناختی که این بیماران با آن دست به­گریبان هستند ودر نهایت به انزوای اجتماعی آنها منجر می­گردد، حل نشده باقی مانده است و لذا دانش پرستاری باید به دنبال راه هایی برای پاسخ به این نیاز سلامت جامعه باشد(6).

درمطالعات کمی انجام شده در این زمینه که از ابزار­های متعدد برای بررسی متغییر­های مختلف استفاده شده، اطلاعات مفید امّا گسسته­ای در خصوص پیامد­های سوختگی فراهم آمده که گاهی به دلیل محدودیت­های پژوهش نمی­تواند رابطه­ی بین تعاملات اجتماعی بیماران، مهارت مراقبت از خود و بازگشت آنها به نقش و شغل قبلی را به صورت فرایندی روشن بیان کند(18).

با توجه به ماهیت مفاهیم مربوط به شرایط زندگی پس از سوختگی، مطالعات کیفی برای کشف مقولات این زمینه و درک عمیق تر مسائل و مشکلات بیماران سوختگی مفید­تر به نظر می­رسند(15). این مطالعات اگرچه به تعداد محدودی انجام شده است، با این وجود مقولات تازه­ای را در خصوص کیفیت زندگی پس از سوختگی و نحوه سازگاری با عوارض به­جامانده مطرح ساخته­اند، که پژوهشگران را به بررسی عمیق­تر موضوع با توجه به باورهای اجتماعی- فرهنگی و مذهبی موجود تشویق می­نماید(20).

لذا با توجه به اهمیت بازتوانی در این بیماران(8) و در پاسخ به خلاء مطالعاتی موجود در زمینه فرایند بازگشت این بیماران به جامعه(13) و نادیده گرفتن جنبه­های عاطفی مثبت (15) در جامعه پذیر شدن این گروه از بیماران که بنابر توصیف بعضی دچار مرگ اجتماعی شده­اند(21) و درنهایت عدم وجود مطالعه­ای در این زمینه در کشور(18)؛ برآن شدیم با توجه به ماهیت مطالعات کیفی، به ویژه گراندد تئوری و این دیدگاه که فرآیند بازگشت به جامعه متاثر از تعاملات اجتماعی است و ارزشهای اعتقادی و فرهنگی نقش بسازیی در آن  دارد(13)، چگونگی بازگشت مجدد به جامعه را در بیماران بعد از سوختگی مورد کنکاش عمیق قراردهیم و ابعاد مختلف این پدیده را از دیدگاه افرادی که با این مسئله مواجه هستند در بافت اجتماعی کشورمان بررسی نماییم. وضوح ابعاد مختلف فرآیند بازگشت بیماران و توسعه مفاهیم و نظریه در طی این مطالعه، به ارائه مدل مناسب مراقبتی برای این بیماران کمک خواهد نمود، که این مهم بخشی از اهداف پژوهش حاضر است.

 

اهداف پژوهش

الف) هدف كلی پژوهش

کشف فرآیند بازگشت بیماران سوختگی به جامعه و ارائه یک مدل

ب)اهداف اختصاص

  1. تبیین نظری چگونگی بازگشت بیماران مبتلا به سوختگی به جامعه
  2. طراحی و ارائه مدل پرستاری برای بازگشت بیماران مبتلا به سوختگی به جامعه
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:12:00 ق.ظ ]